آدم به امید دست یافتن به ثروت، عشق، یا آزادی خود را خسته و فرسوده میکند،
و وقتی که آن را به دست آورد از داشتنش لذت نمیبرد یا آنرا تباه میکند.
خوشبخت واقعی آن کسی است که بتواند به خود بگوید:
من میخواهم راه بروم نه به مقصد برسم.
و بدبخت کسی است که خود را مقید می سازد و می گوید:
من میخواهم به مقصد برسم
"رسیدن مردن است"
دختر دار که شدم تمام دنیا رو از وجودش با خبر میکنم
هیچ وقت به هیچکس اجازه نمیدم که بگه ایشالا بچه دومت پسر باشه
دختر دار که شدم بهش یاد میدم
اگه گل خوش بویی دید که هوش از سرش پروند بچیندش
مانتوی سرخابی جلو باز به شدت جیغ رو بخره
رژ قرمز جلفی که زیباییش رو صدبرابر میکنه بزنه
بهش میگم همیشه بخند
اون قدر عمیق اون قدر بلند که حتی لنز دوربین هم به خنده هات حسادت کنه
بهش یاد میدم رو پای خودش وایسه
و هرکاری که دلش میخواد با رعایت "چهارچوب حیا" انجام بده
بهش میگم با دوستت به بهترین کافه ی شهر برو و خوش بگذرون
هیچ وقت بهش نمیگم حتما با داداشت برو بیرون
هیچ وقت واسه رسیدن به خواسته هاش از واژه ی "شوهر" استفاده نمیکنم
بهش یاد میدم مردونه دختر باشه،
که هر وقت دلش لرزید واسه مردونگی های یه مرد
واسه صدای کلفت و غرور مردونه و غیرتی که خرج دخترکم میشه اون موقع وقت ازدواجشه نه وقتی که بخواد مجردی بره مسافرت، نه وقتی بخواد لاک و رژ جیغ بزنه، نه وقتی که بخواد بلند بخنده و تو خیابون بستنی قیفی بخوره
نه وقتی که بخواد شاد باشه
دختردار که شدم هیچ وقت از ترس اجتماع و بخاطر امنیت خودش تو قفس بزرگش ن
نمیدونم دلم دیوونه کیست
نمیدونم دلم دیوونه کیست....کجا میگردد و در خونه کیست...
نمیدونم دل سرگشته مو...اسیر نرگس مستونه کیست...
یکی درد و درمون پسندد...یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمونو درد و وصل و هجرون...پسندم آنچه را جانان پسندد...
نگارینا دل و جانم ته دانی...همه پیدا و پنهانم ته دانی...
نمیدونم که این درد از که دیرم...همی دونم که درمونم ته دانی..
غم عشقت بیابون پرورم کرد...هوای بخت بی بال و پرم کرد..
به مو گفتی صبوری کن، صبوری..صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد.
دلم بی وصل تو شادی مبیناد..به غیر از محنت آزادی مبیناد..
خراب آباد دل به مقدم ته..الهی هرگز آبادی مبیناد..
سقف آزادی رابطه مستقیم با قامت فکری مردمان دارد در جامعه ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادی به همان نسبت کوتاه می شود ...
وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر
به سقف می خورد که حذف می شوند.
آدم های کوتوله اما راحت جولان میدهند ....
مردم عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند
که کوتوله شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید
و مردم بیشتر و بیشتر قوز می کنند تا اینکه کمر خم می شود
و دیگر نمی توانند قد راست کنند
آدم از نتونستنه كه غصه ميخوره، از اينكه دستش اينقدر باز نيست كه حال عزيزاشو خوب كنه، دستش اونقدر بلند نيست كه اشك از رو چشاشون پاك كنه.
آدم ميترسه از اينكه اين همه حسي كه تو دلشه و هيچكي نميدونه باهاش خاك بشن و برن، آدم از اينكه نتونه به آدما بگه چقدر دوستشون داره، چقدر واسشون ناراحته، چقدر قربون دلشون بره...
كه اينقدر توش درد و غصه دارن، چقدر دور سرشون بگرده كه اينقدر دلش تنگ شده، از اينكه نتونه اينا رو بگه ميترسه، از اينكه اينا رو نگفته خداحافظي كنه باهاشونه كه ميترسه.
و سیلی که امروز می بایست مردم خواب آلوده ی سرزمینهای به خواب رفته را بیدار کند این است که :
راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده ، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد ،
برای همین است که کتابخانه ها در سرزمین های به خواب رفته امن ترین جا برای عنکبوت هاست ....
یه روز خوب و می بینم
که خورشید از پس ابر سیاه گریه میخنده
به حقِ خاک و آبادی
خدای عشق و آزادی
دره بازو نمی بنده
شب رویا رو می بینم
که کابوس از سره ترسش
رو بغضش، پرده میندازه
نخواب ای بخت وارونه
که آینده چراغونه
همینجوری، نمیمونه
واقعیت این است که برای هیچ کدام از ما نیمه ای وجود ندارد!
←به دنبال نیمه گمشده ی خود گشتن اشتباه محض است! زیرا ما اصلا نیمه نیستیم!!!
←هر کدام از ما یک "من" هستیم..
←من"ی که باید قوی،مستقل،شاد و آزاد باشد...
←در انتظار یک "او" باشیم
اویی که تکامل و آزادی ما را به رسمیت بشناسد
← خودتان را نیمه نکنید،
←یک من قوی باشید تا یک اویی پیدا کنید و ما شوید ^_-
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
34مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمی داشت برفت
آن کس که مرا به غم نمب تونست(نمی توانست) دید بر اسب اجل نشست وچون باد برفت .
صاحب عزا :35-دیدی که چه شد طالع فیروزم دیدی که بکام دشمنان شد روزم
مو(من)جامه شب رنگ نمی پوشیدم از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم.
صاحب عزا :36-چه طالع بود یارب طالع ما دراین عالم چه اومد برسر ما
همان ابری که از دریا بر آمد نبارید تا نیامد بر سر ما .
خطاب به متوفی :37قدت شمشاد وناخنها قلم بود دراین ایام سوگ تو، ستم بود
دراین موقع که گلها گشته نمناک قد شمشاد تو افتاده یر خاک .
در مرگ برادر : 38- هرکس که برادر عزیزی دارد درنقره نشانده که نگیی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد.
39- در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی بغم گرفتار مویم (منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم (منم).
خطاب به متوفی بر سر خاک متوفی :40-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتای سر لحد بحالم مگریست گرازتو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو کیست !
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند.......
نواهایی کهذیلا خواهم نوشت : توسط بانو ک کبری صبوری نقل شده است که مادرش معصوم کوچی هم از نواخوانان معروف کوچ هستند وهنوز هر دو بزرگوار زنده هستند . والبته خاله کبری صوری بنام فاطمه نساء کوچی که در سال 1373 فوت نموده است هم از نواخوانان وذاکران معروف روستای کوچ بوده است وکبری صبوری ، این نواهارا از مادر وخاله اش یاد گرفته است واما نواها:
116-موهای ترا داغ پریسان دارد داغ تو مرا بی سر وسامان دارد
آیم بسر خاک تو بسیار بگریم شاید که ترا خاک پشیمان دارد
117-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست چشمان سر خاکتو بر مو مگریست
خود می دانی که از طاقت تو بی صبرم مادر تو خود می دانی که سوخته ی داغ تو کیست !
118-گردر خوابی تا ترا بیدار کنم گر در عرقی تا عرقت پاک کنم
درزیر عرق قطره ی آبی طلبی تا کور شوم قطره ی آبی به تو دم ( دهم )
161-خدایا داد ازایت دل داد ازاین دل ددد که مو یک دم نگشتمشاد ازاین دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند بگویم صد هزاران داداز این دل
162- مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان وپریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند درخاک مرا از خاک ایشان آفریدند
163-سری دارم که سامانش نمی بود غمی دارم که پایانش نمی بود
اگر باور نداری سوی من آی ببین دردی که درمانش نمی بود !
164- بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل من وهجرانم از دوسن
اگر قصابماز تن وا کند پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست !
165- بپوشم شال وبفروشم قدک را بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریاها سراسر ببرم هر دو دست بی نمک را ----
166-باز گو از قاسم ودامادیش از حنا بندان وعیش وشادیش
عیش قاسمشد مبدل با عزا بسته شد ازخون حنا بر دست وپا
باز گو میر علمدارت چه شد ای برادر ! یار وغمخوارت چه شد
قطع شد دست علمدار حسین کشته شد یاران بصد افغان وشین
باز گواز عمه ها وخواهران این سفر غزت دارند یا خوار وذلیل ؟
عمه ها وخواهرانت خواروزار چون اسیران فرنگ وزنگبار
جملگی بر ناقه ی عریان سوار (( واحسینم واحسینم واحسین )). عبارت واحسینم در چایان هر بیت در نوحه ی با توسط کل زنان حاضر در مجلس عزا تکرار وپی خوانی دسته جمعی می شود وزنان بر سر وسینه می زنند و زن خواننده اصلی بیت بعد را می خواند وباز میان بند یا همان عبارت داخل گیومه را تکرار می کنند .واما یک نوحه دیگرکه توسط زن ذاکر اهل بیت در مجلس عزا خوانده می شود وبقیه زنان ضمن همراهی او بر سر وسینه می زنند ویا بر سر خویش می زنند که اصطلاحا به آن سر واکردن ویا سر وازدن می گویند :
خواننده : خوش آمدید عزیزان دیر آمدید رفیقان گویا که از غریبان سیر امدید عزیزان
ای داد از غریبی فریاد از غریبی ( این عبارت دسته جمعی تکرار می گردد وبر سروسینه می زنند )
ای چرخ بی مروت افتاده ام به غربت غربت باما چه ها کرد بی خویش را قربان کرد
مارا زهم جدا کرد( ای داد از غریبی بی داد از غریبی ) دسته جمعی خوانند
از جور اهل کینه یتیم شده سکینه تاب قفس ندارم رحمی کن بحالم ای پادشاه علم
یاران دیدید چه ها شد طوفان بکربلاشد ( ای داد از غریبی بیداد از غریبی )
در کربلا خروشان ابر عزا بپا شد ما ها سیه پوشانیم یا فاطمه کجایی آسوده دل چرایی ؟
مگر تو در بهشتی آیا خبر نداشتی که کشته شد حسینت ضیاء نور عینت از غرفه سر بدر کن بر کشته ها نظر کن تا کشته ها ببینی زهرا به محشر آمد با حوریان سیه پوش
( ای داد از غریبی بیداد از غریبی= دسته جمعی خوانند )
پیراهن حسین را افکنده بر سر دوش ای شاه اگر ترا هست عقل وصیانت وهوش
حال حسین واصحاب یک دم مکن فراموش
ای داد از غربی بیداد از عریبی ( دسته جمعی خوانند واین نوع نوحه سرایی
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
34مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمی داشت برفت
آن کس که مرا به غم نمب تونست(نمی توانست) دید بر اسب اجل نشست وچون باد برفت .
صاحب عزا :35-دیدی که چه شد طالع فیروزم دیدی که بکام دشمنان شد روزم
مو(من)جامه شب رنگ نمی پوشیدم از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم.
صاحب عزا :36-چه طالع بود یارب طالع ما دراین عالم چه اومد برسر ما
همان ابری که از دریا بر آمد نبارید تا نیامد بر سر ما .
خطاب به متوفی :37قدت شمشاد وناخنها قلم بود دراین ایام سوگ تو، ستم بود
دراین موقع که گلها گشته نمناک قد شمشاد تو افتاده یر خاک .
در مرگ برادر : 38- هرکس که برادر عزیزی دارد درنقره نشانده که نگیی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد.
39- در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی بغم گرفتار مویم (منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم (منم).
خطاب به متوفی بر سر خاک متوفی :40-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتای سر لحد بحالم مگریست گرازتو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو کیست !
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند.......
نواهایی کهذیلا خواهم نوشت : توسط بانو ک کبری صبوری نقل شده است که مادرش معصوم کوچی هم از نواخوانان معروف کوچ هستند وهنوز هر دو بزرگوار زنده هستند . والبته خاله کبری صوری بنام فاطمه نساء کوچی که در سال 1373 فوت نموده است هم از نواخوانان وذاکران معروف روستای کوچ بوده است وکبری صبوری ، این نواهارا از مادر وخاله اش یاد گرفته است واما نواها:
116-موهای ترا داغ پریسان دارد داغ تو مرا بی سر وسامان دارد
آیم بسر خاک تو بسیار بگریم شاید که ترا خاک پشیمان دارد
117-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست چشمان سر خاکتو بر مو مگریست
خود می دانی که از طاقت تو بی صبرم مادر تو خود می دانی که سوخته ی داغ تو کیست !
118-گردر خوابی تا ترا بیدار کنم گر در عرقی تا عرقت پاک کنم
درزیر عرق قطره ی آبی طلبی تا کور شوم قطره ی آبی به تو دم ( دهم )
161-خدایا داد ازایت دل داد ازاین دل ددد که مو یک دم نگشتمشاد ازاین دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند بگویم صد هزاران داداز این دل
162- مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان وپریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند درخاک مرا از خاک ایشان آفریدند
163-سری دارم که سامانش نمی بود غمی دارم که پایانش نمی بود
اگر باور نداری سوی من آی ببین دردی که درمانش نمی بود !
164- بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل من وهجرانم از دوسن
اگر قصابماز تن وا کند پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست !
165- بپوشم شال وبفروشم قدک را بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریاها سراسر ببرم هر دو دست بی نمک را ----
166-باز گو از قاسم ودامادیش از حنا بندان وعیش وشادیش
عیش قاسمشد مبدل با عزا بسته شد ازخون حنا بر دست وپا
باز گو میر علمدارت چه شد ای برادر ! یار وغمخوارت چه شد
قطع شد دست علمدار حسین کشته شد یاران بصد افغان وشین
باز گواز عمه ها وخواهران این سفر غزت دارند یا خوار وذلیل ؟
عمه ها وخواهرانت خواروزار چون اسیران فرنگ وزنگبار
جملگی بر ناقه ی عریان سوار (( واحسینم واحسینم واحسین )). عبارت واحسینم در چایان هر بیت در نوحه ی با توسط کل زنان حاضر در مجلس عزا تکرار وپی خوانی دسته جمعی می شود وزنان بر سر وسینه می زنند و زن خواننده اصلی بیت بعد را می خواند وباز میان بند یا همان عبارت داخل گیومه را تکرار می کنند .واما یک نوحه دیگرکه توسط زن ذاکر اهل بیت در مجلس عزا خوانده می شود وبقیه زنان ضمن همراهی او بر سر وسینه می زنند ویا بر سر خویش می زنند که اصطلاحا به آن سر واکردن ویا سر وازدن می گویند :
خواننده : خوش آمدید عزیزان دیر آمدید رفیقان گویا که از غریبان سیر امدید عزیزان
ای داد از غریبی فریاد از غریبی ( این عبارت دسته جمعی تکرار می گردد وبر سروسینه می زنند )
ای چرخ بی مروت افتاده ام به غربت غربت باما چه ها کرد بی خویش را قربان کرد
مارا زهم جدا کرد( ای داد از غریبی بی داد از غریبی ) دسته جمعی خوانند
از جور اهل کینه یتیم شده سکینه تاب قفس ندارم رحمی کن بحالم ای پادشاه علم
یاران دیدید چه ها شد طوفان بکربلاشد ( ای داد از غریبی بیداد از غریبی )
در کربلا خروشان ابر عزا بپا شد ما ها سیه پوشانیم یا فاطمه کجایی آسوده دل چرایی ؟
مگر تو در بهشتی آیا خبر نداشتی که کشته شد حسینت ضیاء نور عینت از غرفه سر بدر کن بر کشته ها نظر کن تا کشته ها ببینی زهرا به محشر آمد با حوریان سیه پوش
( ای داد از غریبی بیداد از غریبی= دسته جمعی خوانند )
پیراهن حسین را افکنده بر سر دوش ای شاه اگر ترا هست عقل وصیانت وهوش
حال حسین واصحاب یک دم مکن فراموش
ای داد از غربی بیداد از عریبی ( دسته جمعی خوانند واین نوع نوحه سرایی