#طرز_تهیه_کیک_فنجونی^_^
۲عدد تخم مرغ
۱فنجان چای خوری شکر
۱فنجانچای خوری شیر
۱فنجان چای خوری روغن
۱قاشق چای خوری وانیل
۱ قاشق چای خوری بکینگ پودر
۲قاشق غذا خوری پودر کاکائو
۲ونیم لیوان آرد شیرینی پزی
تخم مرغ و شکر و وانیل رو با همزن میزنیم و شیر و روغن و آرد و بکینگ پودر الک شده و پودر کاکائو ...همه اینا رو خوب مخلوط میکنیم...
اگه هم دلتون میخاد گردو خورد شده هم اضافه کنید ...
داخل فنجان ها رو چرب میکنیم و از مواد به اندازه دو سوم داخل فنجان میریزیم ...
و تو یه قابلمه آب بریزین و بذارین بجوشه بهتره قبلا ظرفاتون و توی قابلمه تست کرده باشین تا آب زیادی نریزین ...تقریبا تا نصف ارتفاع فنجان هاتون آب باشه کافیه...خیلی بیشتر نشه...بعد ازینکه آب جوشید فنجان ها رو داخل قابلمه قرار بدین و درش رو بزارین و زیرش رو کم کنین و دمکنی حتما استفاده کنین...بعد از پانزده دقیقه زیر گاز رو خاموش کنین ...و درشو بر ندارین و اجازه بدین ده دقیقه به همین حالت کاپ کیکها داخل قابلمه بمونن فنجونها رو از داحل قابلمه خارج کنین.. و صبر کنین تا سرد بشه...
کیک فنجونیا آمادسD : ♡
#عشق-غم
عشق پیدا می کند تنها مرا..یار بر در می زند عذرا مرا
عقل کو تا از جنونم واخرد؟..وارهاند زین همه سودا مرا
عشق اگر سودا نکردی بر سرم..مصلحت اندیش من در دست عشق
کاشکی بگذاشتی حالا مرا..عاقبت روزی ببیند در مراد
چشم شب بیدار خون پالا مرا..گوییا هر دم به دم در می کشند
تیره شب های نهنگ آسا مرا..صبر اگر بگریزد از من عیب نیست
عشق می آرد به سر غوغا مرا..عقل مسکین از جهان شد برکنار
کاش بودی طاقت او را مرا..تا کی از جور ملامت گر که کرد
در میان انجمن رسوا مرا..روز عید او را، شب یلدا مرا
با حبیبم گفته بوده ست آن لئیم..بیش از این طاقت نماند اینجا مرا
از درون شهر و درگاه حرم..یا نزاری را برون بر یا مرا
دشمنم را خود غرض این است و بس..تا ز وامق افکند عذرا مرا [لینک]
#دل-دیونه-ما #تا بود گریه کی آباد شود خانه ما؟
جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما
ما از آن سوختگانیم که معمار ازل
طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما
عشق پیوسته به دنبال دلم میگردد
شعله آید به طلبکاری پروانه ما
جرم می خوردن ما نیست کم از طاعت کس
کار صد توبه کند گریه مستانه ما
چون تهی دیده که آرد به کسی روی نیاز
چشم بر چشم صراحی زده پیمانه ما
حرف دیوانه شنیدن ز خردمندی نیست
عاقلان گوش نکردند بر افسانه ما
چون سپندی که بود بر سر آتش قدسی
هرگز آرام نگیرد دل دیوانه ما
#سوخته-دل-پروانه
از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمه چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زبان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را
دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
دل گر چه خرابست ز غم چون تو درائی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را
خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را
خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را
از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمه چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زبان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را
دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
دل گر چه خرابست ز غم چون تو درائی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را
خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را
خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را
دعایت می کنم ، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی ، بی عشق نازیباست
دعایت می کنم ،
با این نگاه خسته ، گاهی مهربان باشی
به لبخندی ، تبسم را به لب های عزیزی ، هدیه فرمایی
بیابی ، کهکشانی را ، درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم ، در آسمان سینه ات
خورشید مهری ، رخ بتاباند
دعایت می کنم ، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات ، جاری شود با مهر
دعایت می کنم ، یک شب تو راه خانه خود ، گم کنی
با دل بکوبی ، کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن ، و حتی کمتر از آن
فاصله داری
و هنگامی که ابری ، آسمان را با زمین ، پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را ، از نوازش های بارانی
دعایت می کنم
روزی بفهمی ، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد ، بی حسد
با عشق
بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و
با او بگویی :
بی تو این معنای بودن ، سخت بی معناست
دعایت می کنم روزی
نسیمی ، خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم ، بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی
با موج ها ی آبی دریا ، برقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش ، بیاموزی
بسان قاصدک ها ، با پیامی ، نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی ، بر تن عریان مسکینی ، بپوشانی
به کام پر عطش ، یک جرعه آبی ، بنوشانی
دعایت می کنم روزی بفهمی ،
در میان هستی بی انتها ، باید تو می بودی
بیابی جای خود را ، در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب ، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب ، دیدار فردا را ، به یاد آرد
دعایت می کنم عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی ، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامیکه می پرسد ز تو ، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق ؟
عاشق معشوق ؟
آری ، بگویی هیچکس
دعایت می کنم روزی بفمهمی ای مسافر ، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ، ای خوب من
گاهی دعایم کن . . .
دوستی دوستی ای به فدات جونو دلم جونو دلم
سر اگر در قدم تو بدهم بازخجلم
دشمنی وقتی ز دل نور محبت می بره.. رنگ آفتاب می پره رنگ آفتاب می پره
اون که دل می فروش ارزون به خدا بی خبره.. اگه سودی ببره بی وفایی می خره
رخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
خدایا خدایا بده اون صفا را که جان را کنم من فدای یاری
خدایا خدایا چی می شه به دنیا که از آسمونت وفا به باری
#بی-غمت
بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما
غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما
دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون
دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما
گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی
همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما
دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی
که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما