گل افشان گل محمدی
چرا آسمان ابریست اما نمی بارد
چرا گوشه چشمی آسمان به ما نمی دارد
روزهاست که آسمان می خواهد ببارد
چراخدا از آسمان آب حیات نمی آرد
گویا خداوند قهرش گرفته نمی دانم
حل معما ی خشکی دریاچه را نمی دانم
شاید که نیازمندی نیازمند خانه است
کیست که با ید دست بکار شود نمی دانم
دلها همه باید بگریند تا دل آسمان بشکند شاید
با دلشکستۀ نمازگزاران دل آسمان بشکند شاید
یا گنه کاران سیاهیهای گناه را باید بشویند شاید
با گریۀ توبه کاران اگر دل آسمان بشکند شاید
چرا آسمان ابریست اما نمی بارد
چرا گوشه چشمی آسمان به ما نمی دارد
روزهاست که آسمان می خواهد ببارد
چراخدا از آسمان آب حیات نمی آرد
گویا خداوند قهرش گرفته نمی دانم
حل معما ی خشکی دریاچه را نمی دانم
شاید که نیازمندی نیازمند خانه است
کیست که با ید دست بکار شود نمی دانم
چرا آسمان ابریست اما نمی بارد
چرا گوشه چشمی آسمان به ما نمی دارد
روزهاست که آسمان می خواهد ببارد
چراخدا از آسمان آب حیات نمی آرد
هادی
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
هادی
چقد شعربلدین؟؟ بیاین مشاعره کنیم تو دیدگاه این پست :
خخخخ ببخشید اشتم شام درست میکردم شما بفرمایین دیگ نوش جان
داشتی الان شام درست میکردی؟؟؟
پس امروز ناهار دعوت من
اره شام گذاشتم ک جابیفته دیگ
آهانده میسی بنده امادم