یافتن پست: #بغض

Sara
Sara
من از باران، هزاران سال لبریزم
پرم
آغشته‌ام
اندوهناکم
غرق پاییزم...
کسی حال مرا هرگز نمی‌فهمد
نمی‌داند درونم انقلابی هست
گریزی، اجتنابی، اعتصابی هست،
بغض و خشم در پشتِ نقابی هست...
آرامم...
ولی جانم هوایی تازه می‌خواهد!

مهدی
مهدی
فرقی نمیکند
کنار دریا باشی
وسطِ مهمانی
کنج اتاق
یا هر جایِ دیگر...!
روزهایِ تعطیل
بویِ تنهایی در سَرِ آدم میپیچد...!
باید یک نفر باشد
بدونِ غرور دوستت بدارد
آنقدر صمیمی
که اگر در مدتِ یک ساعت
برای بیستمین بار میخواستی حالش را بپرسی
دل دل نکنی
فکر نکنی
با خودت نگویی که نکند کلافه اش کنم
ترسِ از چشمْ افتادن را نداشته باشی!
یک نفر که حالِ تو را بلد باشد...
یک نفر که بدونِ توضیح بفهمد
این همه بی قراری دست خودت نیست!
یک نفر که غرورِ خاموشِ تو را
عشق معنا کند
نه چیز دیگری....!
یک نفر که حضورش
برای روزهای تعطیل الزامی ست!

Aseman
Aseman
دیشب خواب دیدم موهام داره دسته دسته میریزه از صبح بیدار شدم اعصابم خورده آخه من عاشقه موهامم یعنی دلخوشیم همین موهامه ۱۴ ساله کوتاه نکردم هر روز شونه میزنم یا میبافم یا دم اسبی میبندم ❤️
از صبح غصم گرفته اگه موهام بریزه چیکنم😩😩😩
راست میگن دلخوشی ی دختر موهاشه❤️

shahin
shahin
:فوریو


شامی
شامی
تا حالا الوچه رو اینطوری خوردین؟با نعناع و سیر هم میشه:به اصلا یه وضعییییی .ما مازنی ها بهش میگیم هَلی کِتِنی:D


reyhane
reyhane
چرا وقتی مینویسی بغض این ایموجی میشه 😂🥲
امتحان کنم ببینم همونه {-11-}
:بغض

شامی
شامی
عاقا تو کولرمون فکر کنم پرنده رفته همش صدا میاد از توش:-S دریچشو خواستم باز کنم یه چیزایی دیدم ریخت رو زمین دیگه بازش نکردم.
نمیدونم از بیرون کجاش باز بوده که رفته توش.
به نظرتون باز کنم دریچشو؟؟:-S

مهدی
مهدی
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !



مهدی
مهدی
نمی دونم شاید یه روزی تصمیم بگیری که برگردی، بخوای دنبالم بگردی، خیلی دلت بخواد منو ببینی و با هم حرف بزنیم، دوست داشته باشی یه فرصت دیگه بهت بدم، شایداین بار تو باشی که بخوای خودتو به من ثابت کنی. آره هرچند دیر اما احتمال برگشتنت هست، احتمال اینکه منم قبول کنم ببینمت هست اما میدونی شاید تا اون زمان من دیگه بزرگ و عاقل شده باشم، شاید که از فشار این همه دلتنگی نسبت به همه چیز بی تفاوت بشم. شاید دیگه به اندازه ی الان که برات می نویسم دوست نداشته باشم، اصلا شاید بخوای من و تو ما بشیم اما من دیگه نخوام نه از روی تلافی و انتقام نه، فقط و فقط به خاطر اینکه بهترین روزای زندگیمو باتو سپری نکردم به جاش با یه مشت بغض، حسرت،انتظارو خاطره روزا رو به شب و شبارو به روز رسوندم طوری که قلبم ازسنگ شد. ویژگی سنگو میدونی چیه؟ بذار من بهت میگم.
سفت،سخت،بی روح،خشک وبی احساس. اینارو گفتم که بدونی من سنگ نبودم. منم دل داشتم، یه دل مهربون با کلی آرزو که میخواست قدم به قدم تا ته دنیا با تو باشه، آره عزیزم رفیق نیمه راه بودنت منو تبدیل به سنگ کرد.

حسام
حسام
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ!
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!‌ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ...

میگن از دکتر حسابیه... از هر کسیه ؛حرف حسابیه

Aseman
Aseman

چی ب سر آدم میاد ک با هر آهنگی بغض میکنه گریه میکنه میره تو خودش ....
🖤🖤🖤

Aseman
Aseman
دیشب رفتم بام شهر با این ریمیکس ی دل سیر گریه کردم
زار زدم
هق هق زدم
اشک ریختم
بغض سنگین گلوم بالاخره ترکید
تموم دردام اشک شد از چشام زد بیرون
خیلی خوب بود نه اصلا نمیدونم بگم خوب بود یا بد ولی یجورایی بعد از ۱۳ سال سبک شدم
حس کردم دیشب زمین و زمان با من گریه کرد حس میکردم حال من اشک من بغض من همه رو عذاب داد دیشب حس کردم همشون پا ب پام زار زدن...
🖤🖤🖤



جانم❤
جانم❤
تو سرگرمِ رقص بودى ،
من سرم گرمِ تو
تنت كمانچه ىِ غم بود.
در دستانِ من
سينه‌ات خيسِ اشك
تو دل بُرده بودى
من را اما جا گذاشته بودى
جايى ميانِ يك بغض...
صداىِ كمانچه ميانه‌ىِ رقص تو
و دست‌هاى من
به عمقِ زلالِ رودخانه‌اى مى‌ماند
كه مى‌شود سرخ سنگ هاىِ صيقلى‌اش را شمرد
و
زلال شد...
كاش اين بغض امان‌ام دهد
به آرامش
به يك نفس عميق
به يك فرياد
به يك دوستت دارم با صداى بلند.
من سرم گرمِ تو بود
مست ِ شنا بر حرير دامنت
غرق شده
در آبى رودخانه‌ىِ صدات
حالا
تنها سرخ سنگِ صيقلى‌ام بر كناره‌ىِ رود
با دست هات بردار مرا
كه بَر دارم
و پرتاب ام كن تا دورها و دورها...
تا جايى كه يادمان نيايد
يك روز چشم هامان بى قرار شد
و
يك صبح قرار گذاشتيم
و
براىِ يك عُمر در ميانه هاىِ آغوش و باد
عاشق شديم
تو نوشتى دست‌هايم را بگير
اصلا براىِ تو
و من براىِ هميشه سرم گرم تو شد.

خانوم میم
خانوم میم
هر وقت نوشته روی مزار شهید طهرانی مقدمو می خونم بغض می کنم :هعی

♡✓
♡✓
کاش بودی...
دلتنگی را از  سکوتم می‌فهمیدی
و می‌‌دانستی جهانم‌‌
بی تو تکراریست
مرا به آغوشت میخواندی‌
و با طنین‌  دلنشین‌ صدایت
می‌گفتی
سنگینی بغض‌هایت را روی
شانه‌ام‌ بگذار اینجا اَمن
است برای گریستن...


صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو