ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ،
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ شکرانه ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﻧﺪگی ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزاد
نه رفتن یار است
نه تنهایی،
آدمی آن هنگام تمام می شود
که دلش پیر شود...
کاش بودی...
دلتنگی را از سکوتم میفهمیدی
و میدانستی جهانم
بی تو تکراریست
مرا به آغوشت میخواندی
و با طنین دلنشین صدایت
میگفتی
سنگینی بغضهایت را روی
شانهام بگذار اینجا اَمن
است برای گریستن...
گاهی نرسیدن می تواند از ما، آدمهای بهتری بسازد. کمک می کند درک کنیم دوستی چیزی فراتر از رضایت مندی های کوتاه مدت و تاریخ دار است. که گذشتن از خود و خواسته ها و چشم پوشی از خاطراتی که قرار است با هم بسازیم، نتیجه بلوغی ست که روح را رهاتر و حضور را عرفانی تر و رابطه را عمیق تر می کند. که یاد می گیری لحظه ها را آنطور که هستند زندگی کنی بی هیچ قیاسی از گذشته و بی هیچ چشم داشتی از آینده