ترنم بانو♥️
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
ترنم بانو♥️
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
ترنم بانو♥️
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
ترنم بانو♥️
باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد
بهتر از زهدفروشی، که در او روی و ریاست
ترنم بانو♥️
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش، بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
ترنم بانو♥️
آن کَس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست؟
ترنم بانو♥️
تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت
جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت
ترنم بانو♥️
خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت
به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
ترنم بانو♥️
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟
ترنم بانو♥️
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
ترنم بانو♥️
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما
ترنم بانو♥️
بیا ساقی، آن می که حال آورد،
کرامت فزاید، کمال آورد،
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
ترنم بانو♥️
دل سودازده عمری است هوایی شده است
آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!
ترنم بانو♥️
ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم
که هر چه جز دل خود میخورم زیان دارد
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست