ترنم بانو♥️
بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد
ترنم بانو♥️
دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد
ترنم بانو♥️
دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
ترنم بانو♥️
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟
به اختیار، که از اختیار بیرون است
ترنم بانو♥️
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
ترنم بانو♥️
حالِ دل با تو گفتنم هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم هوس است
ترنم بانو♥️
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
ترنم بانو♥️
ی مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است
ترنم بانو♥️
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
ترنم بانو♥️
تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر، که دل امید در وفای تو بست
ترنم بانو♥️
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است
ترنم بانو♥️
به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست
که مونسِ دمِ صبحم، دعای دولت توست
ترنم بانو♥️
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینهٔ من خوابت هست؟
ترنم بانو♥️
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
ترنم بانو♥️
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سِرِّ قضا
که به رویِ که شدم عاشق و از بوی که مست