هادی
🔻جان پدر کجاستی؟
🔰 نوسرودهی علیرضا قزوه درباره حمله تروریستی به دانشگاه کابل
🔹️ جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستی
ای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستی
🔹️ ای به فدای خندهی زخمی و دلشکسته ات
شکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستی
🔹️ کابل زخم خوردهام! وقت برای گریه نیست
گریهی با تبسمی، گم شده در خداستی
🔹️ کابل جان خستهام! شانهی ما پناه تو
چشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستی
🔹️ کابل جان چه میکشی؟ از دست حرامیان
کابل بی پناه من! قبله ی عشق و راستی!
🔹️ دختر شعر فارسی! کابل من! چه می کنی؟
حرف بزن! عزیز من! «جان پدر! کجاستی؟!»
سید ایلیا
نبینم غصه می خوری رفیق!
نبینم زانوی غم بغل گرفته و نا امید شده ای از رسیدنِ روزهای خوب ...
نبینم به اعجاز امّید ، کافر شده و به آسمانِ آبیِ باورت رنگ خاکستری پاشیده ای !
مبادا همچو ارغوان باشی؛
که در آغوشِ گل ها و باز ، غمگین است !
مبادا همچو نیلوفرِ مرداب ؛ نا امید باشی از خواستن ها و رسیدن ها
مبادا خودت را باخته باشی رفیق !
که شاید امروز ، همان روزی که می خواستی نبود ، همه چیز همانجوری که می خواستی پیش نرفت و
تلاش هایت بی نتیجه ماند ؛
اما به نیلوفرهای خسته ی مرداب و ارغوان های دلشکسته بگو ؛
که فردا روزِ بهتری ست ...
خورشیدِ امّید ، خواهد تابید ، پرستوها نخواهند کوچید و قاصدک ها باخودشان خبرهای خوبی خواهند آورد ،
فردا ؛
حتما روز بهتری است.
هادی
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد ولی عاشق دل کم طاقتی دارد
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد
جز آه چیزی در بساطم نیست اما آه...
گویند آه دلشکسته قیمتی دارد
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
دکتر محمد مهدی سیار
خیلی سخته امام حسین طردت کنه:)
بجز تو و روضت کسیو ، جاییو ندارم امام حسین:)
مرسی:)دمت گرم:)
Bita
ناگهان باز دلمیاد تو افتاد و شکست
هادی
سید صد میده دلارام حذف کنم کی بیشتر میده حذفش نکنم؟
wolf
زن ها میتوانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند ؛
آواز بخوانند ؛
غذای دلخواهت را تدارک ببینند ؛
کودکانه با بچه ها بازی کنند ؛
زن ها میتوانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند ؛
ببخشند و بخندند...
تو از طرز ارایش موهایش یا رنگ لب هایش ؛ لباسش یا حتی حرف هایش
هرگز نمیتوانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است !
زن بودن کار ساده ای نیست...!
سکوت شب
گاه آدم دلش میخواهد روی صفحه مجازی اش بنویسد:" لعنتی ترین...! دلتنگم... آنقدر که بلند ترین فریادها هم نمی تواند ذره ای از این حناق کم کند " بنویسد و خلاص...آنقدر که حتی فکرش را نکند اینهمه ماه صبوری کردنش باد هوا میشود، که کسی آن دور ها هواااا برش میدارد...بعد جسورتر شود بنویسد:" دیشب دلم خواست به شماره ات پیغام بدهم اما همان یک آن دیدم لابه لای تمام شماره ها نبود ترین شماره ای... بعد بغضم را جوری قورت دادم که خدا هیچ نشنود که بتوانم همان لحظه شکرگزارش باشم برای آن روزگاری که دلشکسته شماره ات را پاک کردم، وگرنه حالا برنده دلتنگِ این صبوریِ اجباری من نمیشدم "
آدم است دیگر... گاه دلش جز آنکه بگوید دلتنگم با هیچ حرف دیگری آرام نمیشود...حتی اگر بداند کسی هست که هرگز این نوشته ها را نمیخواند...بعد قبل از خط آخر اسم خودش را هم بنویسد برای آن یک درصد احتمالِ خواندن آن یک نفرِ خاص و خط آخر را هم پی نوشت کند " مخاطب خاص ندارد " و یک آهِ راحت بکشد
عهههه من دیدم تو خیابون بیلبرد زده نمی دونستم چی بود
داعش دانشگاه کابل رو زده
هوم الان فهمیدم
یکی اونجا گوشی هارو جمع کرده بوده نشسته بوده جواب خانواده های نگران رو که تماس میگرفتن با عزیزانشون میداده بعد یه گوشی میبینه که 140 و چند بار تماس خورده برمیداره نگا کنه کی بوده زنگ بزنه بهش یهو اس ام اس میاد که جان پدر کجاستی
ای جان