یافتن پست: #S

خانوم اِچ
خانوم اِچ
بیاید برا کسایی که خودکشی میکنن بیشتر دعا کنیم
اونا هم این دنیاشون زهر مار بوده هم اون دنیاشون
بنظرم جز بد بخت ترین هان
خواهش میکنمممم براشون دعا کنید

رها
رها
خیلی سال پیش وقتی یه بنده ی خدایی فوت‌ شد خیییییلی حالم‌براش بد می‌شد،روزی چندین ساعت گریه میکردم و اونم هر شب بخوابم میومد و می‌فهمیدم حالش خیلی بده :/جوری براش ناراحت بودم ک تا‌مدت ها خودمو مجبور میکردم شبانه روزی ۳۰۰تا آیت الکرسی براش بخونم!!!!خب‌خییییلی زیاد بود ولی انجام می‌دادم ک حالش اون دنیا‌بهتر باشه ...گذشت تا شب احیا شد و خب اون موقع ها همیشه‌مسجد میرفتم ،شب قبلش طبق معمول‌ب خوابم اومد ولی این بار لبخند ب لب داشت !هم خوشحال شدم و هم برام عجیب بود ،وقتی برا احیا رفتم مسجد دیدم خیلی از همسایه هاشون ک پایه ثابت مسجد بودن‌اون شب نیومدن!کنجکاو شدم پرسیدم فلانی و فلانی و ..چرا امشب نیومدن !بعد یکی ک اطلاع داشت گف منزل فلانی (همون ک فوت کرد)امشب احیا رو بجا میارن و افطار و سحری هم همونجا خوردن !!!تازه‌فهمیدم خوشحالی دیشبش برای چی بود...
خلاصه که‌امشب رفتگان رو هم بی بهره نذارید چون مطمئنا چشم ب راهن🙏❤️

یاس
یاس
امشب میشه اون اخر اخرای دعاهاتون منم دعا کنید :هعی

...
...

🔶دستورالعمل ناب آیت الله فاطمی نیا برای شب های قدر
برای شادی روح آیت الله فاطمی نیا صلوات
از همه عزیزان در این لیالی قدر التماس دعا داریم ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید🙏
💝یک واقعه، یک توحید و 7 مرتبه یا الله 💝
سوره واقعه

و
سوره توحید


✨ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
خواص سوره ها در کامنت

...
...
💢

صاحبخانه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونه‌ای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود؛ هزینه نقاش هم نداشتم.
تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم؛ باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
چند روز بعد از تموم شدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
چاره ای نبود فسخ کردیم!
دست از پا درازتر برگشتیم.
از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحب خونه از خدا و...
باجناق با یه آرامشی گفت "خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم" و دیگه هیچ نگفت!

راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.

چون برای خدا کار کرده بود
و از خلق خدا انتظاری نداشت.
کار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون میدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه

رها
رها
@hadi
امشب اگه ترسیدم و نتونستم بخوابم تو باید پاسخگو باشی :گگگ

رها
رها
چطوری شبا زود میخوابین ک پر انرژی باشین :وت دیشب عزممو جزم کردم ک هر جور شده زود بخوابم ک امروز رو پر انرژی باشم :/ساعت ۱۱ بود فک کنم خودمو مجبور ب خوابیدن کردم،ساعت ۲شب عین جغد بیدار شدم و تا صب نتونستم بخوابم:)):))

مهاجر
مهاجر
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانه ها از حال هم امّا خبر دارند

آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص ها جز تو ضرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند

«مرد»ی به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!

ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!

بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده تَرکت می کنند آنان که پَر دارند!





اميد صباغ نو

بهار نارنج
بهار نارنج
پاشید سحرهههههههههه

Saleh
Saleh
Sen buradasın
Ihtiyacım yok
Yardıma

Tanrım#

...
...
حاجت روایی همه ،ان شای الله :دعا

خانوم میم
خانوم میم
واقعا بعضی از خواستگارا عین این خواستگار نرگس سیریشنا

Sara
Sara
"در زندگی یاد بگیرید که وقتی کسی خودش را برایتان حذف کرد، آنرا موهبت در نظر بگیرید."

Saye
Saye
خوشا ای دل بال و پر زدنت؛
شعله ور شدنت، در شبانگاهی...

مهاجر
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را

اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را

به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را

مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را

به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را

چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!

تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را

کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را

تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را

غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را

به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو