یافتن پست: #636

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اشك بهار

شبی بود و بهاری در من آویخت
چه آتش ها ، چه آتش ها برانگیخت

فرو خواندم به گوشش قصه ی عشق
چو باران بهاری اشك می ریخت


milad
milad


مزاری دارم به وسعت اقیانوس ...

حضرت@دوست
حضرت@دوست


جنون بینوایان هرکجا بخت آزما گردد
به سر موی پریشان سایهٔ بال هماگردد

دمی بر دل اگر پیچی کدورتها صفاگردد
نبالد شورش از موجی که گوهر آشناگردد

درشتی را نه آسان ست با نرمی بدل کردن
دل کوه آب می گردد که سنگی مومیا گردد

به هرجا عقدهٔ دل وانگردد، سودن دستی
غبار دانه نتوان یافت گر این آسیا گردد

هوا بر برگ گل تمکین شبنم می کند حاصل
نگاه شوخ ما هم کاش بر رویت حیاگردد

رم دیوانهٔ ما دستگاه حیرتی دارد
که هرجا گردبادی رنگ ریزد نقش پاگردد

مکن گردن فرازی تا نسازد دهر پامالت
که نی آخر به جرم سرکشیها بوریا گردد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عشق خسته

شرمی ست در نگاه من ، اما هراس نه
کم صحبتم میان شما ، کم حواس نه

چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتن ات !

درخواست می کنم نروی ، التماس نه



از بی ستارگی ست دلم آسمانی است
من عابری " فلک " زده ام ، آس و پاس نه


من می روم ، تو باز می آیی ، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه


پیچیده روزگار تو ، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه


حضرت@دوست
حضرت@دوست
یالان دنیا

عشق اهلینین نصیبی بوتون آه و زار ...

اول وفالی، آخیری بی اعتبار.........
من بیلمه میشدیم، ایسته دیگیم غیره یار ایمیش



حضرت@دوست
حضرت@دوست
زهر فراغ

ماخون دل خوریم ،چرا ؟ از برای دوست
وین جان خسته کنیمش فدای دوست

چون آب راکد است دل خالی از رفیق
آب حیات می طلبم از صفای دوست

زخم زبان مردم دون را به جان خرم
ازبهر یک نفس که ببینم وفای دوست

دست نیاز به پیش سلیمان نمی بریم
عمری است بوده ایم برین خان گدای دوست

جان سوز و سینه سوز و جگر سوز و جسم سوز
معلول علتی که شدم مبتلای دوست

قتلی که قاتل آن را قصاص نیست
زهر فراغ یار بود یا جفای دوست


حضرت@دوست
حضرت@دوست


بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما ترک دلازاری کند

بر گذرگاهش فرو افتادم از بی طاقتی
اشک لرزان کی تواند خویشتن داری کند؟

چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز
کو قدح؟ تا فارغم از رنج هوشیاری کند

دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا
من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند

عشق روز افزون من از بی وفایی های اوست
می گریزم گر به من روزی وفاداری کند

گوهر گنجینهٔ عشقیم از روشندلی
بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند؟

از دیار خواجه شیراز میآید رهی
تا ثنای خواجه عبدالله انصاری کند

می رسد با دیده گوهرفشان همچون سحاب
تا بر این خاک عبیرآگین گوهرباری کند
[لینک]


دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست



از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را

آن شمه چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را

کردند زبان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را

دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را

دل گر چه خرابست ز غم چون تو درائی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را

خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را

خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را


حضرت@دوست
حضرت@دوست


آنکه دل در هوس روز وصال است او را
خواب شب در سر اگر هست خیال است او را

دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری
چون نظرهاست در آن جای سوال است او را

خال لبهاش به خون دل صاحب نظران
تشنه از چیست چو در پیش زلال است او را


حضرت@دوست
حضرت@دوست

گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر

چون کسی از عشق هرگز جان نبرد
گر تو هم از عاشقانی جان مبر

گر ز جان خویش سیری الصلا
ور همی ترسی تو از جان الحذر

عشق دریایی است قعرش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر

دوش مست و خفته بودم نیمشب
کوفتاد آن ماه را بر من گذر

دید روی زرد ما در ماهتاب
کرد روی زرد ما از اشک تر

رحمش آمد شربت وصلم بداد
یافت یک یک موی من جانی دگر

گرچه مست افتاده بودم زان شراب
گشت یک یک موی بر من دیده‌ور

در رخ آن آفتاب هر دو کون
مست و لایعقل همی کردم نظر

گرچه بود از عشق جانم پر سخن
یک نفس نامد زبانم کارگر
[لینک]

wolf
wolf
@lost تقدیم ب عشقه دلم..:قلب:لاو:نامه:بوس{-62-}{-74-}{-90-}{-90-}{-90-}{-90-}





حضرت@دوست
حضرت@دوست

ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است

چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است

این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه بدریای دیگر است

در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است

امروز میخوری غم فردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است

دیشب دلم به جلوه مستانه ای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است

غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است



دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
خار و خس وجود به سیلاب داده ایم

رخسار یار گونه آتش از آن گرفت
کاین لاله را ز خون جگر آب داده ایم

آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز
گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم

در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب داده ایم

کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی
از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم



دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست

لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمنسای توام آمد بیاد

در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای تو ام آمد بیاد

از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد

پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
هایهای گریه در پای توام آمد بیاد

شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد



حضرت@دوست
حضرت@دوست

مرغ خونین ترانه را مانم
صید بی آب و دانه را مانم

آتشینم ولیک بی اثرم
ناله عاشقانه را مانم

نه سرانجامی و نه آرامی
مرغ بی آشیانه را مانم

هدف تیر فتنه ام همه عمر
پای بر جا نشانه را مانم

با کسم در زمانه الفت نیست
که نه اهل زمانه را مانم

خاکساری بلند قدرم کرد
خاک آن آستانه را مانم

بگذرم زین کبود خیمه رهی
تیر آه شبانه را مانم



دانلود موزیک



صفحات: 14 15 16 17 18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو