بی تو مهتاب شبی
کوچهای از شهر ندیدم
که منم همچو فریدون
گذرم بی تو از آن و همه تن چشم شوم
خیره به دنبال تو گردم
خوش به حال تو فریدون
که شبی با هم از آن کوچه گذشتید
خوش به حال تو فریدون
ساعتی بر لب آن جوی نشستید
تو همه راز جهان را دیدی در چشم سیاهش
من چه گویم؟
همه عمر محروم از تماشای نگاهش
تو چطور مست نگشتی
در آن دم که به تو گفت
از این عشق حذر کن؟
تو چطور رقص نکردی
در آن لحظه که می گفت
بر این آب نظر کن؟
تو چطور زندهای اکنون
که به تو گفت
از این شهر سفر کن؟
من اگر چشم سیاهش میدیدم
من اگر آوازش را - هرچند که میگفت برو- میشنیدم
مست و سرخوش
همچون شتری حدی شنیده
میدویدم پرسان
که چرا اجلم دیر رسیده؟
خوش به حال تو فریدون
در نهانخانه جانت گلی از یاد او هست
منِ دلآزرده چه گویم؟
که دلم
به یک لحظه دیدار او بست
#مشدّد
مبااااااااااااااااارررررررررررکهههههههههههههههههههه
مررررررررررررررررررررررررسیییییییییییییییییییییییییییییییی
تولد هدیه گشنگه مبارک