Saye
بدتر از اینک این همه منتظری اب بجوشه چایی دم بکشه بعدش خنک ش تا بخوریش و یهو ی مگس از خدا بیخبر موقع چایی خوردنت بیاد بیفته توش چیه واقعا؟ ای سگ تو روحت مگس بیتربیت😐
√ محسن قـوامــی
زندگیتون رو به پیانو تشبیه کنید ،
به این فکر کنید که قسمت های
بد زندگی کلید های سیاه و
قسمت های خوب زندگی
کلید سفید هستن ...
هردو کلید برای زیبایی موسیقی لازمن...
حالا به این نگاه کنید که اگر زندگیتون
همش خوب بود و فقط
کلید های سفید بودن و
کلید سیاهی نداشت
بازم زندگیتون زیبا بود؟!
مهاجر
دل نبستی بر من اما دل شکستی لااقل
با دلم گفتم خدا را شکر، هستی لااقل
بعد عمری می نخوردن حرمت پرهیز را
کاش با پیمانه ی من می شکستی لااقل
گفته بودم هیچکس عاشقتر از من نیست، هست
با یکی عاشقتر از من می نشستی لااقل
خودپرستی بدتر از شرک است اما باز شکر
آنکه را من می پرستم می پرستی لااقل
مست اهل رازداری نیست پس خاموش باش
یادی از عشقم مکن حالا که مستی لااقل
خانوم میم
یعنی یه جوری سر درد گرفتم دلم می خواد داد و فریاد کنم
خانوم میم
تا از بیرون میای خونه فکر می کنن بیرون در حال عشق وحال بودی الان وقتشه که مغزت خورده بشه
واقعا درک نمی کنم کاش اهالی خونه بفهمن هر آدمی از بیرون میاد خونه ذهنش خسته اس یه مقدار نیاز به استراحت داره😒
محمّد
دوستان تا یه مدتی در خدمتتون نیستم
موفق و پیروز باشید
√ محسن قـوامــی
از مخاطبام پرسیدم.
چه رفتاری از تراپیستت دیدی که دیگه پیشش نرفتی؟!
نوشته بود
ورود مستقیم به تصمیماتم داشت، مدام میگفت این کارو بکن، اون کارو نکن
+تراپیست نباید جای تو تصمیم بگیره
من کاملا حس بدبخت بودن داشتم بعد یهو بهم گفت تو واقعا زندگی خوبی داری و داری عشق و حال میکنی
+تراپیست نباید دردهای شما رو بیارزش بدونه
میگفت
همكار تراپيستم، تراپيست همسرم بود و از من حرف میكشيد و به همكارش میگفت، اونم به همسرم. يه بار همسرم يه چيزى از كودكيم گفت برگام ريخت گفت تراپيستم گفته. همونجا قطع همكارى كردم
+واقعیت اینه تا جای ممکن سعی کنید از تراپیست آشنا پرهیز کنید، این رفتار بسیار غیرحرفهایه
مدام به ساعتش نگاه میکرد، میدونی همین خیلی حس ناامنی به مراجع میده
میخواست به بهونه درمان لمس و بغلم کنه
+تراپیست حق نداره به هیچ عنوان شما رو تاچ یا بغل کنه
همیشه نوبتم میذاشت آخر نفر
اونم چرا، چون که فهمیده بود تا یه جاهایی هم مسیریم تا من برسونمش و تا اینجای قضیه مشکلی ندارم حقیقتا مشکل اصلی من از اونجا شروع میشد که تو مسیر میگفت مثلا صبر کن ببینم فلان میوه رو کیلو چند میده
مهاجر
فرشتگان و خدا محو چشم رنگینت
مدام ، اهل نظر می کنند تحسینت
خدا سوار ِ پرِ جبرئیل کردَت و بعد
رساند از دلِ هفت آسمان به پایینت
تو قبلِ قصهی خلقت درون من بودی
منم نوادهای از عاشقان دیرینت
ببخش، رشتهی تسبیح اگر گسست از هم
نشستهام به تماشای ساق سیمینت
*غزل سَنیلهَ مَنهَ معنی تاپْدی گوءز بَبَییم
فدای قند لبان و زبان شیرینت
به چشمهای تَرَت خیره میشوم ای ماه
شراب میچکد از خوشههای پروینت
اگرچه حاصلمان ما نشد ملالی نیست
من و تو یک نفریم ، از نگاه ِ آیینهت
به پای عشق تو بیشک شهید خواهم شد
همان شبی که بخوانی مرا به بالینت
*غزل با تو برایم معنا پیدا کرد نور چشمانم !
نکن
شدی ننت؟
من جسمی هم
ی مشط پیر پارطالو عاشق وماشق جم شدین دور هم.....
به صد متری من نزدیک نشدااااااا سرایط کنید بد میبینید