یافتن پست: #کمال

donya
donya 👩‍👧‍👦
گلامون:اکلیلی


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
ملانصرالدین یک شب در کتابی خواند که هرکس ریش دراز و سَرِ کوچک داشته باشد احمق است. دستی به ریش‌اش کشید و خودش را در آینه نگاه کرد. هم سرش کوچک بود و هم ریش‌اش دراز. دید سرش را که نمی‌تواند بزرگتر کند اما ریش‌اش را می‌تواند کوتاه‌تر کند.

چراغی بغل‌دستش بود. چراغ را برداشت. ریش‌اش را در مُشت گرفت و هرچه از آن را که بیرونِ مُشت‌اش ماند به شعلۀ چراغ نزدیک کرد. ریش گُر گرفت و آتش نه فقط ریش که سر و صورت ملانصرالدین را هم سوزاند. در حاشیۀ آن صفحه از کتاب، که در آن درباب ربط ریش دراز و سَرِ کوچک با حماقت نظری صادر شده بود، نوشت: «دُرُستی این نظر به‌آزمایش ثابت شد.»:خخخ

رها
رها


-هر چقدر اصیل تر،عمیق تر،ارزشمندتر و قابل اعتمادتر باشی,بخاطرِ آسیب های زیادی که تجربه کردی،
به کسی زخم نمیزنی،چون از میزان درد و ذات رنج خبر داری!
تو زمانی یک انسان درست هستی که اجازه ندی تکه های وجودت عقده و باعث شکستن دیگران بشه ....👌🙃

Tasnim
Tasnim
باز کی توو گروه خصوصی به من خطاب داده و من نمیبینم پستو؟

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
🛑احساس خوب یعنی
✔ اشکال نداره دفعه بعد بهتر انجامش میدم
✔ یعنی باورهای خوب...
✔ یعنی توکل به خدا ..‌.
✔ یعنی سپاسگزاری…


rahim
rahim
حکایتها حاوی نکات قابل تاملی هستند .باشد که ازاین جکایت ها درس هایی بگیریم و عمل کنیم.
حکایتی از مولانا پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبیدو تکرار می کرد :
ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد

ماریا
ماریا
@Ali_s
سلام
خوبین؟ !
از این طرفا؟ !

بهار نارنج
بهار نارنج
ی مشت خوشگل دور هم جمع شدیم ، ساینارو تشکیل دادیم {-137-}
رو آقایون نظری ندارم:خیخ

مهاجر
مهاجر
حالا این زورم میگرفت یارو هنوز موهای صورتش درنیومده با زنش اومده بود حرم عشق و حال میکرد
اون موقع من بااین همه کمالات و جمالات و تحصیلات و خدمت رفته و گرم و سرد روزگار چشیده
باید با رفیق ریشوی خودم برم حرم

Tasnim
Tasnim
یه ویس راجع به کامل گرایی عصبی (نه کمال گرایی) گوش میدادم که جالب بود.
دقیقا خودم رو داشت میگفت
گمونم باید چندین بار گوش بدم

maryam
maryam
نمیفهمم واقعا سیب زمینی سرخ کرده
به این باکمالاتی چرا باید چاق کننده باشه آخه؟
اصلا در شأن همچین غذای باشخصیتی نیست😁

WeT
WeT
در کمال ناباوری توو یه جمعی گفتن این بچه خیلی شبیه توئه و جالبتر این بود که میگفتن ایشالا که مث تو باشه 😒
چیز ذوق 😒

خانوم میم
خانوم میم
واویشکا گوشت یادتون بدم؟!
خیلی غذای راحتیه ، زودم آماده می شه

قرآن و دعا
قرآن و دعا
می خواهید غم و غصه برود، گلایه ها و شکایت ها برود، باید به منبع لایزال الهی و به دریای کمال مطلق متصل شویم. این قطره باید به دریا وصل شود.

قطره ها همه باید به همان سرچشمه ای که از آن جدا شده اند برگردند و گرنه در معرض نابودی قرار می گیرند..مهم ترین وسیله شاد شدن و شاد زیستن، ارتباط با خدا و اهل بیت علیهم السلام است. و دعا یکی از بهترین اسباب ارتباط با خداست؛ دعا با دلی پاک و نیتی خالص.
قطره ها همه باید به همان سرچشمه ای که از آن جدا شده اند برگردند و گرنه در معرض نابودی قرار می گیرند..مهم ترین وسیله شاد شدن و شاد زیستن، ارتباط با خدا و اهل بیت علیهم السلام است. و دعا یکی از بهترین اسباب ارتباط با خداست؛ دعا با دلی پاک و نیتی خالص.
از دعاهایی که برای ارتباط با خدا بسیار خوب است، یکی هم دعای «مشلول» است. در روایت آمده است که جوانی پدرش را کتک زد و اینجرم بسیار بزرگ را مرتکب شد. بر اثر نفرین پدر فلج شد. جوان به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شد. حضرت این دعا را به او آموختند و آن جوان با خواندن این دعا شفا یافت.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی "کرزوس" پادشاه ثروتمند لیدیه که انبارها و خزاینش پر از سکه های طلا بود ثروت خود را به "سولون" فیلسوف مشهور یونانی نشان می داد و پس از دیدن تعجب سولون از این میزان طلا، با مباهات می گوید: "با وجود این همه طلاهای ناب آیا کسی را بالاتر از من خواهی یافت و آیا کسی ممکن است بر من تسلط پیدا کند؟"

سولون در کمال سادگی می گوید :"آری"

کرزوس با تحیر می گوید :"چطور؟ کیست که بتواند بر صاحب این همه طلا پیروز شود؟"

سولون جواب داد: "آن کس که بیش از این همه طلا ها آهن داشته باشد!"و مرادش از آهن همان سلاح های آهنین است یعنی اسلحه داشته باشد.

اتفاقا پاسخ سولون درست درآمد و کرزوس در جنگ با کورش کبیر که بیشتر از او آهن داشت شکست خورده و اسیر گردید.

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو