Tasnim
باز کی توو گروه خصوصی به من خطاب داده و من نمیبینم پستو؟
rahim
حکایتها حاوی نکات قابل تاملی هستند .باشد که ازاین جکایت ها درس هایی بگیریم و عمل کنیم.
حکایتی از مولانا پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبیدو تکرار می کرد :
ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد
مهاجر
حالا این زورم میگرفت یارو هنوز موهای صورتش درنیومده با زنش اومده بود حرم عشق و حال میکرد
اون موقع من بااین همه کمالات و جمالات و تحصیلات و خدمت رفته و گرم و سرد روزگار چشیده
باید با رفیق ریشوی خودم برم حرم
Tasnim
یه ویس راجع به کامل گرایی عصبی (نه کمال گرایی) گوش میدادم که جالب بود.
دقیقا خودم رو داشت میگفت
گمونم باید چندین بار گوش بدم
maryam
نمیفهمم واقعا سیب زمینی سرخ کرده
به این باکمالاتی چرا باید چاق کننده باشه آخه؟
اصلا در شأن همچین غذای باشخصیتی نیست😁
WeT
در کمال ناباوری توو یه جمعی گفتن این بچه خیلی شبیه توئه و جالبتر این بود که میگفتن ایشالا که مث تو باشه 😒
چیز ذوق 😒
خانوم میم
واویشکا گوشت یادتون بدم؟!
خیلی غذای راحتیه ، زودم آماده می شه
داشتم منم عدم پاک شدم چ کیفی داد اینحوری ناز کردی ملسی معلمم
تو چرا تو ماتحتت عروسیه
مرضام با کرمام قاطی شدن
میبینم
ایشالا مرضام با کرمات محشور