هادی
اینو یکی برام فرستاده میگه از عطار هست ولی من حس میکنم نیست کارشناسان محترم نظر خود را سریع بهم بدن
«بیزارم از آن خدای که به طاعت من
از من خشنود شود و به معصیت من، از من خشم گیرد.
پس او خود در بند من است
تا من چه کنم!...»
استامینوفن ۳۲۵
سرتیتر خبرها: دیفن هیدرامین تأثیر خودشو گذاشته و خواب آلود هستم.
حسام
میگن طرف خیلی آدم حسابی و آدم درستیه ، دزد نیست،حلال و حروم سرش میشه، دروغ نمیگه و....
یادمون رفته اینا وظیفه انسانی ماست ، نه آپشن های ویژه
donya 👩👧👦
اساتید برا رفع وسواس فکری چه راهی پیشنهاد میکنید
g.h.o.l.a.m.a.l.i
نگو دلش نمیاد دل رحیم هست ....
من ن دل رحیم هستم اتفاقا خیلیم دلم میاد ی دل های شکستم ک اگ بگم ب خودت می گویی تو اره من ی جوری می شکنم اصلا استاد بشکنم خب اگ می بینی ایطوریم حالا حتما دلم می خواسته واگرنه دل شکستن رو خوب بلدم اتفاقا کسای شکستم ک خیلی هم برام عزیز بودن و شایدم هستن....
عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء در ذکر و یادنامه ابوبکر واسطی این جمله را از او نقل میکند که وی گفت: بیزارم از آن خدای که به طاعت من از من خشنود شود و به معصیت من از من خشم گیرد. پس او خود در بند من است تا من چکنم نه بلکه دوستان در ازل دوستانند و دشمنان در ازل دشمنان.
هر چند توجیه و تبیین افکار اشخاص و افراد بر عهدهی ما نیست، ولی این سخن را با توجه به برخی از جملات آن، دو گونه میتوان توجیه کرد:
با توجه به این جمله که «پس او خود در بند من است تا من چکنم»، میتوان گفت؛ مقصود این است که نباید چنین پنداشت که خداوند محتاج به عبادات ما بوده و نیازمند دوری ما از محرمات است. اگر چنین برداشتی مراد باشد، عبارت بالا را میتوان سخنی صحیح ارزیابی کرد؛ چون خداوند نیاز به عبادات و طاعات ما ندارد، بلکه عبادات و طاعات برای مصلحت ما است. خداوند، اگر خشنود از طاعت عبد میشود به این جهت است که خداوند عین عشق و محبت و رحمت است، و این عبد با طاعتش مصلحت و خیر خود را به دست آورده است؛ از اینرو خداوند نیز خوشحال و خشنود میشود. همچنین خشمگین شدن خداوند از معصیت عبد به جهت این است که عبد با عصیانش خود را به هلاکت و بدبختی میاندازد؛ بنابراین خشنودی و خشم خداوند نه به جهت این است که طاعت و معصیت، نفع و سودی برای خدا دارد، بلکه برای نفع و سود بندگان است. پس من خدایی را نمیپرستم که نیازمند طاعت و دوری از گناه من باشد، بلکه خدایی را میپرستم که به من عشق میورزد.
با توجه به جمله «نه بلکه دوستان در ازل دوستانند و دشمنان در ازل دشمنان»، باید گفت شاید نظر گویندهی سخن آن باشد که خشنودی و خشم خداوند را نباید به گونهای تصور کرد که موجب تغییر و تحول در ذات خدا گردد؛ البته اصل این نظریه که صفات خداوند را نباید به گونهای تصور کرد که موجب تغییر و تحول در ذات خدا گردد، صحیح است، اما اینکه مقصود آیا صفات ذات است، یا شامل صفات فعل میشود و اینکه خشنودی و خشم آیا از صفات ذات هستند یا صفات فعل، نیاز به توضیح بیشتر دارد که در جای خود توضیح داده شد.[1
خب قدیما لهجه شون اینگونه بوده س
دلیل بر دوست نداشتن نمی باشد
عطار از عارفان زمان خودشه
خوزعبل نمی گفته ، نظم و نثرش تو حوزه عرفانه
سوتفاهمی بیش نشد