مهاجر
چند روزی می شود ، مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم ، دلبر گیلانی ام
سبز جنگل های گیلان ، سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام
صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم ، خود خاقانی ام
ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی ، یونانی ام
بی تو خورشیدی ندارد ، آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم ، دایما بارانی ام
نوجوانم کرده چشمت ، این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی ، دبیرستانی ام
بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی ، با روح سرگردانی ام
کور خواهم کرد چشمی ، را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی ، در خون کردستانی ام
جشن می گیرم اگر، در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو ، در شب مهمانی ام
aliaga
بزار یچیزی رو بهت بگم،
نگاه نکن به کسی که تو ۱۷ سالگی
گوشی ۶۰ میلیونی دستشه.
یا کسی که هیچ استعدادی نداره،
ولی ماشین چند میلیاردی سوار میشه.
نگاه نکن به کسی که فقط عینک دودیش
از تموم دارایی هات گرون تره.
ببین این دنیا انصاف نداره
پس چرا واسه چیزی که انصاف نداره
ابراز ناراحتی کنی؟
مطمئن باش کسی که به ظاهر از تو موفقتره،
چیزی از تو بیشتر نداره
اینو وقتی میفهمی که همچیشو ازش بگیرن
معلوم میشه که کی سرش به تنش میارزه!
maral
دوم نشونه ای غیر کلامیه مثل زبان بدن و لمس کردن
کسی که دوستت داره باهات ارتباط چشمی می گیره بهت نگاه می کنه با دیدنت لبخند می زنه بهت نزدیک میشه تمایل داره لمست کنه اما عاشقانه
اما کسی که دوستت نداره چی ؟
کنارت بی حوصله است دایما انگار می خواد از بودن کنارت فرار کنه حالا به هر بهونه ای
علاقمند به گپ زدن نیست ازت فاصله می گیره به هر جایی نگاه می کنه به اطرافش به اشخاص دیگه اما به شما کمتر نگاه می کنه ارتباط چشمی نمی گیره خسته به نظر میاد تمایل به ارتباط فیزیکی نیست حتی دستشو بگیری یه جوری زیرکانه دستشو از دستت بیرون می کشه
maral
یه دیدگاه روانشناسانه هم از عشق بگیم بد نیست .
عشق چشم و چار کسی رو کور نمی کنه ..میگن عاشق کوره ..این اشتباهه
اتفاقا عشق یعنی تو برای شناخت دیگری وقت می گذاری و هر چه بیشتر او را بشناسی بیشتر عاشقش میشی چون جنبه های ناشناخته ای از او را کشف کرده ای و اینه که برای عاشق جذابه ..عاشق چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند
عشق چشم و چار کسی رو کور نمی کنه رفیق
EDRIS
خیلی سخته آرزوهاتو یکی دیگه زندگی کنه
Aseman
تن میکنم آغوشت را آخ اگر بدانی که چقدر در آن راحتم! انگار حجمی از تو را برای تنم دوخته باشند تا سفت خودشرا به من بچسباند تا نشکنم یا که تنها نمانم، عجیب به من میآید🫂
جانم❤
اما هیچکس به او شباهتی نداشت.
هیچ آدمی نبود که چهرهای استخوانی و ظریف داشته باشد، حرفهایی بزند که از دیگران هم شنیده باشم، وقتی میخندد چانهاش کمی جمع شود و دلم براش ضعف برود. هیچکس. گفتم ای وای مگر میشود آدم بیخود و بیجهت اسیر دوتا چشم بشود؟
مهاجر
یه حرکتی بزنید دیگه یه صندلی داغی چالشی نمیدونم از این چرت و پرتا راه بندازید دیگه
یه چیز دیگه هم اینکه خانومه که انتطامات بود و گفت اجازه نداری ببری داخل، گفت خودت برو بیرون پخش کن
گفتم سختمه نمیتونم زیاد سرپا بایستم
گفت خیلی طول نمیکشه، شکلاتها رو زود میبرنا
ولی واقعا همین بود.
سر حباب ساز بابای یکی از بچه ها از فاطمه زهرا خواهس کرد که پنج دقیقه بازی رو قطع کنه که بتونن برن
گفت خواهش میکنم، ما باید الان بریم شهرستان
چقد ژالب بود
ببین جالبترین چیز به نظر من اینه که ائمه خیلی به بچه ها توجه دارن
پارسال محرم بود چندتا اسباب بازی جمعی برای بچه ها برداشتم رفتیم مراسم
بیرون بارون اومد مامانای بچه دار اومدن توو
داخل رو خاموش نکردن به خاطر بچه ها
چشم به هم زدم دیدم دور و برم پر از بچه س
خیلی حواسم بود با هم دعواشون نشه یا به بچه ای برنخوره
آخر مراسم یه حال عجیبی بهم دست داد که کل محرم یه طرف، اون چند دقیقه یه طرف
خیلی روضه به دلم نشست و اشک ریختم
قشنگ معلوم بود به خاطر بچه ها بهم توجه شده
مامانا هم خیلی تشکر کردن موقع رفتن
هووووم اره