حسام
باز خدا را شکر پشه های تهران معمولا شب کارن..فکر کنم پشه های اینجا شیفتی کار می کنند. اصلا تعطیلی ندارن
مُهاجِر
کتاب آدمخواران رو داشتم میخوندم اشک تو چشمام جمع شد بعد اومدم برا مامانمم تعریف کردم مامانم هم اشک تو چشاش جمع شد
داستان براساس واقعیته تویکی از روستاهای فرانسه تو ۱۵۰ سال قبل که مردم یک روستا یک پسرجوان رو به اتهام جاسوسی برای دشمن میگیرن تنها گیرش میارن ۶۰۰ نفری میریزن سرش انواع اقسام شکنجه های بیرحمانه رو سرش میارن از کودکان شش هفت ساله گرفته تا زن و مرد و پیرزن پیر مرد همه هرکی هرچی میتونست بهش ضربه میزد انگشتای پاهاشو با انبر قطع کردن به پاهاش نعل اسب زدن چشمشو در آوردن و بعد کلی شکنجه آخر سر سوزوندنش و گوشتشو خوردن
خیلی دردناک بود خیلی خیلی
به مامانم گفتم اینجوری تنها گیرش آوردن هرکی هرطور میتونست میزدش میگفت منو یاد شهید عجمیان میندازه که تنها بین وحوش انسان نما افتاده بود و هرکی یه ضربه ای بهش میزد ..
البته تو همون پرونده تو کتاب آدمخواران نوشته که دادگاه فرانسه اونارو مجرم محسوب میکنه و اکثرشون اعدام میشن و بقیه هم به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم میشن
ولی الانم همون روستا توفرانسه هستش که از نسل همون آدما هستن حتی نویسنده میگه من برای تحقیقات رفتم اون روستا منو تهدید کردن...
마흐디에
کوتاه ترین دوره حاکمیت برای کدوم پادشاه ایرانه؟
حسام
فرق دوست با رفیق اینه که برای دوستت خاطرههاتو تعریف میکنی، در حالیکه همون خاطره هارو با رفیقت ساختی …
هادی
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
میخواستم یه چیزی بنویسم حوصله ندارم ولی به شعرش فکر کنید
یاس
دم در بانک
با داییم روبرو شدم فیس تو فیس ها
سلام کردم جواب نداد
اومدم مجدد بلندتر سلام کنم نگاهش انداخت
منم بلند گفتم به درک
یه فریم از زندگی دختری تنها در وطن
و این تکرار هر روزه سه سال منه
قدر بودن پدراتون بدونید
پ.ن
کل زندگیم مرور کردم من تا حالا نه جلو نه پست سر نه نیک این دایی گفتم نه بدش و هیچ برخورد خاصی بینمون نبوده
حضرت@دوست
کاربر جدید فرستادم کسی کمکش نکرده چرا؟تبر
چرا را نمی ره
خدایا رحم کن..هر چی مسیریاب می گه این برعکسشو میره...جالبه گوشی را نمی ذاره کنار
یا صاحب جدا
دارم برات دعا می کنم