fatme
گاهی دوست دارم با خداحرف بزنم
اما بلد نیستم
فقط تودلم حرف میزنم
ک حس میکنم کافی نیست
دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم از چی شروع کنم برای حرف زدن باهاش
این شب های اخیر خیلی ناراحتم یه غم عمیق که هیشکی نمیتونه تو ظاهرم ببینش
قلبم فشردست و مغزم کلافه
روحم آزرده از روحمه و
جسمم رو به پوسیدگی بخاطر روحم
توی شرایط خیلی بدی ام توی این دنیا جسما حاضر و عالی ام
و روحم تو دنیای دیگه رو به نابودیه
و نمیدونم خدایی ک من میپرستمش دوسم داره و کمکم میکنه یا نه.؟
فقط اونه که میدونه من الان چجوری ام...
ماریا
بزنم دهن خواهرشوهری که نشد یکبار بری دیدوبازدیدشون و دهنشو به گلایه از این و اون عروس وانکنه، جر بدم!؟؟؟؟؟؟؟
خدا چرا من بلد نیستم جوابشو بدم لالش کنم!؟؟؟؟؟؟
خاک برسر شوهر ذلیل من کنن که جواب این دهن بی صاحاب رو نمیدم
fatme
وقتی آدما ناراحتن چقد ساده میشه از چشماشون خوند
اما هیشکی هیچوقت چشای منو نخوند
محمّد
۶ سال پیش چنین روزی بود که کشیک بودم. ساعت ۱۲ که شد رفتم بیمارستان. خانمم از حدود ۲۰ اسفند تو بیمارستان بستری بود. حنّانه کوچولو عجلهای نداشت برای اومدن. همه فکر میکردیم یه اسفندی دیگه به خانواده اضافه میشه ولی حنّانه کوچولو با بهار بیشتر حال میکرد. بالاخره خانم خانمها رضایت دادن و ۴ فروردین حدود اذان ظهر تشریفشونو آوردن به این دنیا و من پدر شدم. همیشه بهش میگم روز تولدت برای من خیلی مهمه چون تو باعث شدی من بابا بشم و کلی ذوق میکنه
تولد تو و بابا شدن من مبارکمون عشق بابا
رها
ساعت ۱۲شب زنگ میزنن که عه خواب بودین:/حالا منی که با قرص بزور ب خواب رفته بودم :/جانم بفرمایید...هیچی میخام ماشین رو بزارم توی خونه تون 🤕🤕🤕
Saleh
زندگی من شرایط خاصی داشت،
من هیچ انتخاب دیگه ای نداشت...
در واقع محکوم به شکست ناپذیری بودم!
تو قراره از منم قوی تر بشی : )
تو در حالی که میتونی پسر خوشگذرونه بابایی باشی
قدرتمندانه جنگجو بودن و انتخاب می کنی : )
توی دلت هم بگی خدا میبینه و میدونه ،نگی هم خدا میخونه...
همون ک رها گف
با هر زبانی با هر روشی خداروصداکنی و حتی صداشم نکنی خدا ناظر به همه چیزماس
باشه
میخوای اول با بندش حرف بزن بنده ی خاص خدا پدرام در خدمته