یافتن پست: #هجران

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بد خواه از من

دردا که ز هجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گئتدین نئجه بس تاب ائله سین هجره "عاشق" // او خسته ایکن، سن کیمه درمان اولاجاقسان
تو رفتی و اینک عاشق چگونه درد هجران و فراق تو را تحمل کند // فقط تو می توانی درمان دردهای او باشی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گويند که هم صحبتی ِ حور خوش است
هجران و وصال و عشق ِ پر شور، خوش است

اما؛ من از عشق و وصل ِ تو فهميدم
آواز دُهُل شنيدن، از دور خوش است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ما دست برآریم و#دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یادش بخیر من بودم اون
: نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
عاشقی کن بیخیال وصل وهجران ای عزیز

گاه گاهی جاده ها از شهر مقصد بهترند

هادی
هادی
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟
که فرشته ره ندارد، به مقام آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی، به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی، که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است، مکان

طیَران مرغ دیدی؟ تو ز پای‌بند شهوت
به در آی تا ببینی، َطیَران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم، بیان آدمیت

⁦#سعدی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ .......
عشقبازان چنین مستحق هجرانند......................

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آتش فراقت

گفتم چه چاره سازم با عشق چاره سوزت
گفتا که چاره آورد این کارها بروزت

گفتم که سوخت جانم در آتش فراقت
گفتا که کار خامست باید جفا هنوزت

گفتم زسوز هجران آمد مرا بلب جان
گفتا که سازی آخر سربرکند زسوزت

گفتم تموز هجران در من فکند آتش
گفتا بهار وصلی آید پس از تموزت

گفتم که با سگانت دیریست آشنایم
گفتا بلی ولی من نشناختم هنوزت

گفتم که نیست جایز از عاشقان بریدن
گفتا که ما معافیم از جان لایجوزت

سربسته حیرت افزود آیا چها کند باز
با اهل دانش ای فیض گرحل شود رموزت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
به تماشاي تو

شب هجران تو هرگز گذر ماه نبود
به نهانخانه دل جز غم تو راه نبود

من و دل تا به سحر ياد تو را ناله زديم
چه كنم اشك مرا خاطره همراه نبود

دل ديوانه من شور تو ميزد كه نخفت
چون كه مهمان شبم ناله و جز آه نبود

تو كه آسوده ز هر بيم و اميدي عجبم
به خدا فاصله ها ناگه و بيگاه نبود

دل و دلداده و دلدار چه بي معني بود
اگر آن يار مرا قصه آن چاه نبود

گذر از عمق دلم تا سر كويت بزدم
شب و روزم همه مُردند و دل آگاه نبود

به تماشاي تو رفتم كه چنين گم شده ام
تو چه ديدي " آشنا " اين همه گمراه نبود.


حضرت@دوست
حضرت@دوست

گلت را نسبتی هرگز نمی باشد به رخسارش
به پیش ما دگر بگذار بلبل تیز بالی را

کجایی ای اجل رحمی به حال ناتوانان کن
به هجران بگذارنم چند ایام و لیالی را

اگر اینست باصاحب کمالان شیوهٔ گردون
خدا از ما نگیرد تا قیامت بی کمالی را

ز خون خود حنایی ساز شایق پنجهٔ همت
برون از آستین هرگز میاور دست خالی را


شــادی
شــادی
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت



حضرت@دوست
حضرت@دوست
بوی عطر

باز بوی عطر تو سرمست و زارم میکند
غرق در رویای بی حدوحصارم میکند

خاطراتت را تداعی میکند در ذهن من
کورسویی را چراغ شام تارم میکند

بی تو بوی عطرتو همراه و همرازمن است
در میان فصل هجرانت بهارم میکند

دل چو عطرت را ببوید دورمیگردد زمن
همچو داری در خزان بی برگ و بارم میکند


دردهجران تو را باعطر تو طی میکنم
چشم اشکی را ز همدردی نثارم میکند

ای ستاره کن دلت را شاد از یادش که او
اندک اندک آید و آخر شکارم میکند



دانلود موزیک



LOEY♡
LOEY♡
ما زنده به عشقیم ولی عشق تب دوست

ما طالب مرگیم ولی در طلب دوست

ما تشنه دردیم ولی از غم هجران

درویش نگاهیم ولی با لب خندان
@wolf
:هعی:هعی:گگگ:گگگ:الهه

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو