یافتن پست: #هجران

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی روی تو
بی روی توخوش کردم من تلخی هجران را
با شربت دیدارت بدخو نکنم جان را

دی شانه زدی گیسو، افتاد بسی دلها
گرد آر دمی آخر دلهای پریشان را

بدبخت دلی دارم، دیوانه بت رویان
یا رب که مباد این دل هندو و مسلمان را



حضرت@دوست
حضرت@دوست
تاب هجر
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت

میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مخاطبم تو باش ای=❤️

غم هجران يار
خون دل ناخورده بر جانان رسيدن مشکل است
داغ غم ناديده از وصلت شنيدن مشکل است

عشق اگر در دامن پاک دلي جا خوش کند
ملک هستي در قبال دل خريدن مشکل است

گفته بودم ما به دام عشق تو افتاده ايم
بازگويم از خم زلفت رهيدن مشکل است

انتظارت مي کشم با چشم خونين و ترم
عاشق جان باز را بي درد ديدن مشکل است

در از ل بر ما نوشتند اين غم هجران يار
سهم خود از قسمت دنيا نچيدن مشکل است


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را**آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز**در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند**در کوی عشق کشته در خون تپیده را

بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب**خال سفید و آب سیاه است دیده را

ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا**لذت ز باده نیست لب خون مکیده را

بی‌درد گو بنال که سیماب اگر شود**خوبان نمی‌برند دل آرمیده را


حضرت@دوست
حضرت@دوست
بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست

اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نپرسی حال یار دلفکارت

که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حکایت شب هجران فروگذاشته به

به شکر آن که برافکند پرده روز وصال

حضرت@دوست
حضرت@دوست
در هلاک من چو هجرانت سبک دستی نکرد

بر درت از بهر وصلست این گرانجانی مرا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای سیم بر زکات تن وجان خویش را

بردار از دلم غم هجران خویش را


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آنچه در "دم" بگذرد باشد شبی وصل حبیب

وآنچه را پایان نباشد روز هجران من است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

حضرت@دوست
حضرت@دوست
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با انده هجران تو کرده دل من خوی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو