یافتن پست: #نگاه

donya
donya 👩‍👧‍👦
پشمااااام:پشمام


پدری در تبریز فرزند ۱۷ ساله‌اش را به دلیل «رفتار و آرایش زنانه» به قتل رساند

🔹رکنا نوشت: مردی در تبریز فرزند ۱۷ ساله خود به نام «پارسا» را به دلیل «رفتار و آرایش زنانه» و «رابطه با همجنس خود» به قتل رساند و سپس خود را به پلیس معرفی کرد.

🔹این مرد درباره انگیزه قتل به پلیس گفت: نمی توانستم در میان فامیل و آشنا سرمان را بالا بگیرم.

🔹این مرد درباره روز حادثه توضیح داد: به بهانه اینکه (او را) به بیمارستان رازی می‌برم و بستری می‌کنم از خانه بیرون بردم اما به جای بیمارستان به یکی از مناطق اطراف تبریز برده و او را به قتل رساندم و با پلیس تماس گرفتم و ماجرا را برایشان گفتم.

هادی
هادی


..
..
روزى کشاورزى متوجه شد ساعت طلاى ميراث خانوادگى اش را در انبار علوفه گم کرده. بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهي کودک که بيرون انبار مشغول بازي بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه هاى علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پيدا نشد.همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکى نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتيى ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهى به او انداخت. کودک مصممی به نظر میرسید. باخود اندیشید: چرا که نه!. پس کودک به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى درحاليکه بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم! "ذهن وقتى در آرامش است بهتر از ذهن پرمشغله کار ميکند. هرروز اجازه دهيد ذهن شما اندکى آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگى خود را آنگونه که مى خواهيد سروسامان دهيد".

aliaga
aliaga
۱۲:۱۲. :فکر

Tasnim
Tasnim
به خداوند سوگند! هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به غضب در نیاوردم و او را مجبور به کاری که مایل نبود، ننمودم تا آنکه به جوار خداوند عزّوجلّ رفت. و هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به غضب در نیاورد و هرگز از امر من سرپیچی نکرد. و وقتی به او نگاه می کردم، تمام غم و اندوه هایم برطرف می شد.


خانوم اِچ
خانوم اِچ
کاش یبارم ک شده ذوق میکردمو کنسل نمیشد
کاش یبارم ک شده میگفتم شانس آوردم
کاش یبارم ک شده باورم نمیشد که یه اتفاق خوب برام افتاده
کاش یبارم ک شده مث بقیه خوشحال بودم
کاش ...
گوه بگیرن این زندگی نکبت بارو...

خانوم میم
خانوم میم
کاش این خونه رو داشتم تو حوضش وضو می گرفتم :هعی

هیوا
هیوا
دلم می‌خواهد از من به نیکی یاد کنی. حالا که عزیزترین و تنها رفیقت نیستم، حالا که آدم‌های دیگری در مسیر جهان تو رفت و آمد دارند؛ کاش آنقدر از خودم در ذهنت خاطرات خوبی ساخته‌ باشم که هرکجا که حرف از من شد، یاد من که افتادی، ذهنت بی اختیار حوالیِ من بایستد و با تصور حضور من، احساس آرامش کنی، ناخودآگاه چشمانت را ببندی، به خاطرات خوبی که از من داری فکر کنی و لبخند بزنی... کاش از معاشرت و رفاقتی که با من داشتی، به عنوان تجربه‌ای شیرین و لذت‌بخش یاد کنی. کاش با لبخند و اشتیاقی عمیق در ذهن و خاطرت تداعی شوم و کسی باشم که با فکر کردن به او، انگیزه‌ و دلایل بیشتری برای زیستن داری... من نمی‌خواهم همیشه به من فکر کنی، اما می‌خواهم همان کسی باشم که در قشر سبز و ماندگار ذهنت جای گرفته و یادش که می‌افتی، با تصور حرف‌ها و نگاه‌ها و لبخندهای او آرام می‌گیری...

هیوا
هیوا
یک‌ روز به خودم اومدم دیدم حال خوبم وابسته شده به چند ورق قرص که از ترس، تمام روزهامو به شکل منظمی سراغشون میرم. زنگ زدم به دکترم گفتم دیگه قرص نمی خوام، من خوب شدم. گفت نمیتونی یکهو قطع اش کنی. گفتم می تونم. الان حس می کنم بهترم. گفت نمیتونی‌ يكدفعه دست از مصرف دارویی كه چند وقته كنترل بدن و اندام و افكارتو توی دستش گرفته برداری. بايد كمش كنی تا بتونی قطعش كنی. هيچ چيزی رو نميشه يکهو قطع كرد. پرسیدم اگه قطعش کنم چی میشه؟ گفت اون باهات رابطشو تموم کرد رفت با یکی دیگه... چی شد؟ رسیدی به همین قرص ها. نمیتونی یکی رو دوست داشته باشی بعد یکدفعه دوستش نداشته باشی. نمیشه یکی همش باشه و بعد یکهو نباشه. شاید اگر به مرور کمرنگ می شد حضورش، دیگه برات مهم نبود اما تو چون یکهو از کنارت رفت، زمین خوردی. در جوابش گفتم اون یکهو نرفت دکتر. از خیلی وقت قبل رفته بود. از چشماش، از حرفاش، از نگاهش معلوم بود. از خنده هاش که زود خشک می شد تو صورتش، از وقتی احساسش کمرنگ شد، از وقتی بهانه برای نبودن می آورد و هر روز سردتر میشد، معلوم بود... هربار بیشتر از قبل رفته بود. فقط من تو خواب خودم بودم و خبر نداشتم.

aliaga
aliaga
نماز میخونید؟؟؟؟:فکر

مهاجر
مهاجر
کاش یکی بود برامنم‌جوراب میخرید امان از تجرد امان از سینگلی امان از تنهایی{-118-}

♡✓
♡✓
‏در فاصله‌ی میان هجرانت تا وصال،
‏در من
‏چیزی می‌شکند
‏که هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد ...!



donya
donya 👩‍👧‍👦
همه ایرانیا







بابابزرگشون یه زمین داشته که مفت فروختتش
😂😂😂😂😂😂

خانوم میم
خانوم میم
‌🌱
آدم بايد يكيو داشته باشه
مثل شمس لنگرودى
بهش بگه:

"وقتى در من نگاه ميكنى
زخم‌هاى من آرام ميگیرند..."

رها
رها








بی عشق جهان یعنی، یک چرخش بی معنی.... 🌱❤️

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو