یافتن پست: #نوشتم

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
ب خودم قول دادم دیگ منتظر نباشم ....
منتظر کسی ک از قصد رفته و از قصد دوری می کنه این آخرین پستی بود ک برای تو نوشتم و ب یاد تو نوشتم چون خودت نخواستی باشی منم دیگه نمی خوام که باشی ...
و تمام شد این دفتر حکایت همچنان باقیست


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
نوشته بود برایم: خودت، سه نقطه، تمام
نوشتمش که: دلم، چون؟ چرا؟ چگونه؟ کدام؟

نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است
گذشته بود و گذشتم؛ گذشتن آسان نیست

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
مهمان توعم ب صرف شامی @shami با عشق :به
تقدیم ب شامی از طرف هممون:تشویق


یاس
یاس
۸۰ ویزیت دادم
دارو ها نوشتم رو برگه متشی برد دکتر نسخه ش کنه
حالا هی بگید پزشک سهمیه ای بده
من راصی :ناز
دکتر راصی {-71-}
داروخانه راصی تر:دی

حضرت@دوست
حضرت@دوست


صدقني، أنا أصعب مما تظن
أبقيك في ذهني.
لماذا؟
لأنني تركت قلبي لك.
أنت صورة غامضة لنفسك في ذهني الملحد

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگار خلاقی از کنار او می‌گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن‌روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم‌های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه‌نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می‌شد: امروز بهار است، ولی من نمی‌توانم آنرا ببینم.

خانوم میم
خانوم میم
سلام{-62-}
داریم{-78-}
با حضور فاطمه ژون{-69-} @fatme
بیایید سوالات داغتون رو با حفظ رعایت موازین شرعی وحقوقی بپرسید{-130-}

یاس
یاس
اداره یه پول رسیده بین صد و اندی کارمند قرار قرعه کشی شه بدن ۸ نفر اونم ده تومن
منم اسم نوشتم و همکار خوش شانس دیگه
طبق براوردها سابق
فردا خبر میاد پول دزدیده شده :دی
ببین کی گفتم

aliaga
aliaga
دخترای عزیز

خواهرای گلم....


ی نصیحت از من کوچکتر ب شما بزرگتر...


جاییروک نمیشناسید پانشیدبرید

ب بهونه ی باغ و مهمونی و دورهمی پانشید برید...

ازدست کسی ک نمیشناسید چیزی نگیرید تا بخورید یا بکشید..

موردایی رو میبینیم ک چ بلاهایی سر دخترای کشورم داره میاد

سر ناموسامون داره میاد...

ی ذره واسه خودمون ارزش قائل بشیم لطفا...

هرجایی ک دعوتمون کردن که قرار نیس ما بریم

ن گفتن رو یاد بگیریم...

امیدوارم ی کاری نکنیم ک بعدا پشیمانی ببار بیاد....



.
.
.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زيادي  گندم و جو خرید و گونی‌ها را در ماشینش گذاشت و می‌خواست آن‌ها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
در بین راه از پسری بچه‌ای سؤال کرد که تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟ پسربچه پاسخ داد: درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه ديگر به جاده اصلی می رسید، ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیش‌تر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.
تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازي گرفته پس به پسرک بد و بی راه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
ولی پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول به زمین ریخت. تاجر وقت زيادي براي جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و بااحتیاط طی کرد.

خانوم اِچ
خانوم اِچ
پر اتاقم مورچست هرچی سم میزنم و جارو میکنم دوباره از یجا دیگ میزنن بیرون چیکار کنم؟؟؟؟؟؟

یاس
یاس
شماره هایی با ویزگی خاص افراد دخیره کردم تا مثلا یادم بمونن
که الان با همون شناسنامه هم نمیدونم کی بوده -هادی-
نمونه ای از شون
هدیه دزد
امرایی ( بدبخت عکسش هم رو پروفش باز نمی دونم کی بوده)
تبریک
5
راصیه د
سگ ۱:دی
فلش
ففففف
فط
گاو :خخخ
منصوره جهاد :سوال
دختره
شیر .
و کلی نشان و علامت خاص که فراموش شدن :(

حضرت@دوست
حضرت@دوست
میدونی گریه کردم بعد از اولین شعر عاشقانه ای که برایت می نوشتم ، می دانی که بیشتر گریه خواهم کرد

لم يستطع الانسان بعد عن التوقف عن وصف الحب فالحب ليس له حدود ولا تاريخ ولا مواعيد الحب كلمات صافية نابعة من القلب الي القلب .
أتدرين أنى بكيت .. بعد أول قصيدة حب أكتبها وتدرين أني سأبكي أكثر ..
بعد أخر قصيدة حب لم أكتبها بين البكاء والكتابة علاقة أجهلها فأنا أبكي لأكتب .. وأكتب كي لا أبكي وتلك هي المعادلة الصعبة
مّهمَّا بَلَغ مِقْدَآر آلّبـُعد عَن مَّن نُحِــب .. ! فــقُلُوْبَــنَآ يگفَي أَنَّهَآ تُخَفَــق ب جُنُـوْن حِيْنَمَآ نَسْمَـع أَسْمَآئِهُـم .
آعشق روُحك فقط لآنها مختلفهَ عن البقيهَ .

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
اگه چیزی از نظر فکری اذیتتون میکنه، برید تو سایت [لینک] و بنویسیدش . براتون موزیک پخش میکنه و حرفایی بهتون میزنه که آروم بشین🌱🥲

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
الھـے محتاج هیچکس نباشید جز خـدا🌱
:دعا

:گودنایت

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو