aliaga
صبح خیلی نزدیک بود برم زیر تریلی
روی پل تو سبقت بود پیچو ک رد کردم یهو دیدمش ک رسیده بودیم بهم
نمیدونم چطوری رد شدم ک اصلا باورم نمیشه الان زندم
خانوم میم
یعنی یه جوری سر درد گرفتم دلم می خواد داد و فریاد کنم
خانوم میم
تا از بیرون میای خونه فکر می کنن بیرون در حال عشق وحال بودی الان وقتشه که مغزت خورده بشه
واقعا درک نمی کنم کاش اهالی خونه بفهمن هر آدمی از بیرون میاد خونه ذهنش خسته اس یه مقدار نیاز به استراحت داره😒
محمّد
دوستان تا یه مدتی در خدمتتون نیستم
موفق و پیروز باشید
rahim
روزی لقمان در کنار چشمهای نشسته بود. مردی که از آنجا میگذشت از لقمان پرسید: چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟
لقمان گفت: راه برو.
آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است. دوباره سوال کرد: مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟
لقمان گفت: راه برو.
آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. زمانی که چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: ای مرد، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.
مرد گفت: چرا اول نگفتی؟
لقمان گفت: چون راه رفتن تو را ندیده بودم، نمیدانستم تند میروی یا کُند. حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید.
aliaga
حضورتان را حذف کنید از جمع افرادی که به طور مکرر سلامت روانتان را تحریک
کرده و حال و هوایتان را بد میکنند.
مراقبت از خود در درجه اول قرار دارد
Samira
حالا خوبه در جواب دوستت دارم
میگید مرسی
من یه بار گفتم عیب نداره 🙄
خانوم میم
سلام
ماگ شیشه ای دوستمو شکستم
خداحافظ
سلام
سلامم
چخبر؟؟
خوبین؟؟
بچه ها خوبن؟
شکر همه خوبیم