یافتن پست: #نمی

مهاجر
مهاجر
امان از داستان عشق و فرجام غم‌آلودش
نمی‌دانستم این آتش به چشمم می‌رود دودش{-18-}

마흐디에
마흐디에
رو کی کراشی
*آخرین باری که کراش زدم حدودا دو سه سال پیش بود، رو کسی کراش نیستم😂

ماریا
ماریا
روی دوتا دستم، از قسمت مچ تا انتهای انگشت اشاره، شدیدا میخاره...
چرا ؟ !

مهاجر
مهاجر
مهاجر پس از یک ماموریت چند ساعته به ساینا بازگشت
سلام علیکم و رحمه الله و برکاه

♡✓
♡✓
{-187-}

بسم الله الحب
بسم الله الحب
کاکوتی.و خواص شگفت انگیز آن

در کتاب گياه شناسي هزارگي خواص درمانی این گیاه را برای بعضی از درد ها بیان کرد:
که شامل ..
درمان دیابت..درمان روماتیسم.سرماخوردگی، عفونت رحم و ریه، لاغری و پوست وافزایش قوای جنسی در آقایان می باشد ..
ادامه مطلب در دیدگاه

rahim
rahim
سقراط از حکمای یونان، زنی بداخلاق داشت. روزی آن زن نشسته با نهایت بدخویی مشغول لباس شستن بود و در حین کار به سقراط دشنام می‌داد. حکیم از طریق حکمت، مروت و بردباری دم برنمی‌آورد و سکوت اختیار کرده بود.

آرامش سقراط خشم همسرش را بیشتر می‌کرد به حدی که تشت را که پر از کف صابون بود بر سر و روی سقراط ریخت. ولی سقراط همچنان خونسرد بود. حاضران به حکیم اعتراض کردند که این مقدار تحمل بی‌موقع از شما پسندیده نیست.

سقراط با لبخند گفت: حق با شماست. اما اثر غرش رعد و جهیدن برق، آمدن برف و باران است.{-33-}{-18-}:خخخ

Tasnim
Tasnim
من که خیلی وقته مدرسه م تموم شده
پ چرا باید هر روز مشق بنویسم.
امروز کلی گشتم برگه نمدی اکلیلی پیدا کردم، اومدم خونه تاج هم درست کردم برای جشن الفبا

مهاجر
مهاجر
نمایشگاه کتاب نمیخواید بیایید یه قراری بذاریم دورهم جمع شیم

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
چی پیام دادی پاک کردی:-؟

마흐디에
마흐디에
اگه برنج رو برای آبکش کردن، به جای دو ساعت، یک ساعت تو آب بذاریم
چی میشه؟

♡✓
♡✓
یه چیزی که خیلی آرامش داده به زندگیم اینه که یاد گرفتم آدما رو دقیقا همونجوری که هستن بپذیرم و توقع بیجا از کسی ندارم.
مثلا همونجوری که میدونم یه گاو قرار نیست کتاب بخونه، میدونم بعضیا قرار نیست شعور داشته باشن و بابت حرفا و کاراشون دیگه ناراحت نمیشم و اعصاب خودمو بهم نمیریزم.



aliaga
aliaga
۱۱:۱۱ :فکر

rahim
rahim
« گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»

rahim
rahim
مردی که خیال می‌کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملانصرالدین کرد و گفت: خجالت نمی‌کشی خود را مسخره مردم نموده‌ای و همه تو را دست می‌اندازند در صورتی که من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می‌کنم؟
ملا گفت: آیا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت: اتفاقاً چرا!
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است. همان چیز نرم دم الاغ من بوده است.

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو