یافتن پست: #نقاب

حضرت@دوست
حضرت@دوست
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود *
مهد زمین ز گریه‌ی من غرق آب بود

دیوانه‌ای که غاشیه داری به کس نداد *
تا پای شهسوار بلا در رکاب بود

دی کا مد آفتاب و خریدار شد تو را *
با مشتری مقابله‌ی آفتاب بود

در نامه‌ی عمل ملک از آدمی کشان *
گر می‌نوشت جرم تو را بی حساب بود

از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم *
آن روی آتشین که به زیر نقاب بود

تنها گذشت و یکقدم از پی نرفتمش *
پایم ز بس که در وحل اضطراب بود

بر خاک محتشم به تواضع گذر که او *
روزی بر آستان تو عالیجناب بود

خانوم اِچ
خانوم اِچ
نه میشه دوستت نداشت نه میشه تحملت کرد نه میشه تو رو نبینم کجا برم نه راه پس دارم نه راه پیش وسط میدون مینم بد جور پره سینم
از حرفایی که ۱۰۰دفعه خواستم بگم نشد این دیونه ساخته با تو ایندشو
:عاشق


خانوم اِچ
خانوم اِچ
میگذره ماه و سال همش درگیر کارُبار
نمیدونم پس کی وقت زندگی ماست
غرق میشه دونه دونه ارزوهام زیر اب
:)


خانوم اِچ
خانوم اِچ
تو بشو ستاره من اسمون شم برات
بیا کل جونم فدات
بیا کل جونم برات
:دل


خانوم اِچ
خانوم اِچ
این همه دستُ پا زدم حیفه ببازم{-192-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بعضی از آدم ها بازیگران زندگی هستند و هر روز( با روی صحنه زندگی حاضر می شوند.) در این سیر روزگار می توانند حادثه بشوند اما حادثه ساز نباشند. حسابدار باشند اما حساب خوبیها و بدبیهای زندگی شان را نتوانند درهمدیگر ضرب و تقسیم کنند.


حضرت@دوست
حضرت@دوست

آدم ها در کنار هم زندگی می کنند، از هم خسته می شوند گاهی با هم شاد می شوند. صحنه زندگی که به آنها سخت می گیرد به زمین و زمان بد وبیراه می گویند. آدم ها در زندگی نقابی بر چهره دارند و در هر موقعیتی مانند یک جعبه مداد رنگی عمل می کنند. آنها گاهی آدم های اطرافشان را با دروغ هایشان رنگ می کنند،( رنگ سفید در زندگی شان گم می شود) و کم کم یادشان می رود که#صادق باشند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ازصفای عارضت جان می‌چکدگاه عرق
وز شکست‌طره‌ات دل‌می‌دمد جای‌صدا

لعل خاموشت‌گر از موج تبسم دم زند
غنچه‌سازد در چمن پیراهن ازخجلت قبا

از نگاهت نشئه‌ها بالیده هر مژگان زدن

وز خرامت فتنه‌ها جوشیده از هر نقش پا

هرکجا ذوق تماشایت براندازد نقاب
گر جمالت عام سازد رخصت نظاره را

آخر از خود رفتنم راهی به فهم ناز برد
کیست گردد یک مژه برهم زدن صبرآزما

مردمک از دیده‌ها پیش از نگه‌گیرد هوا
سوختم چندانکه با خوی توگشتم آشنا

عمرها شد درهوایت بال عجزی می‌زند
ناکجا پروازگیرد بیدل از دست دعا


صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو