آغاااا ی خاطره از شب های قدر بگم براتون...
من قبل خدمت سربازیم حدود سالای ۹۲ و ۹۱ ی مرضی داشتم شب قدر حدود ساعت ۱۲ شب میرفتم قبرستان شهرمون و کنار قبر عمو ی بزرگم ک شهید دوران دفاع مقدس هس جوشن کبیر میخوندم
آغا ی شب ک اونجا بودم بعد از جوشن کبیر چشم افتاد ب چن متر اونورتر ک ی قبر خالی بود و نازه کنده بودنش گفتم برم ی امتحانی کنم ببینم چطوریه
رفتم داخل و دراز کشیدم ی لحظه ی صدایی شنیدم و یکم بلند شدم دیدم ۳ نفر از من مریض تر دارن از بالا میان یکم دقت کردم دیدم طلبه هستن
آخه حوضه پایین قبرستانه
من بلند شدم و از قبر بیرون اومدم و لباسامو گرد گیری کردم ک اونا منو دیدن ب تت پت افتادن منم انگار ن انگار رفتم سوار دوچرخه شدم و رفتم
بیچاره ها فک کردن میت از قبر اومد بیرون
تازه من رفتم شهر ری گفتن ارزونه :/
اگه کانال یا پیج مجازی خوب میشناسید معرفی کنید
الان نت زیاد ندارم
برم اینستا پیدا می کنم می فرستم برات
مرسی گلم
من باید حتما پارچه ها رو ببینم و لمس کنم و بپوشم وگرنه عمرا بتونم بخرم :/حتی جوراب :/فقط خاستم قیمت ها رو بدونم