ازشميم عطرگيسويت چه مستم نازنين
درنگاهت جام هشياري شكستم نازنين
مي دهم جان بي گمان درپاي آن چشمان مست
جام چشمانت گرَم آيدبه دستم نازنين
گرچه با غم مي زدم هردم نواي بي كسي
باوجودت من به غم ها دل نبستم نازنين
نيستي ليلي به كويم نيستم مجنون تو
خواهمت مجنون بنامي هرچه هستم نازنين
مِي نمي خواهم ،نمي نوشم ،بريزم باده را
باده گرچشمت بُوَد من مِي پرستم نازنين
من گرفتارم به نازت غم حسودي مي كند
با سلامت گرچه ازدامش برستم نازنين
دقیقا روزگار الانه
انگار داریم به سمت دوران جاهلیت عرب ها میریم هه