یافتن پست: #قرض

سید ایلیا
سید ایلیا
ملا از همسایه خود دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه یک دیگ کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتری به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت . ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد‌. همسایه گفت مگر دیگ می میرد؟ چرا مزخرف میگی. ملا به او گفت چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید؟ دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد ... و این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد عجیب ترین دروغ ها و داستان ها را باور می‌ کنیم اما کوچک ترین ضرر را برنخواهد تابید

سید ایلیا
سید ایلیا
📚مصرف تسهیلات بانکی، در غیر مورد قرار داد

💠 سؤال: آیا مصرف تسهیلات_بانکی، در غیر موردی که در قرار داد آمده است، جایز است؟

❇️ جواب: به طور کلی غالباً تسهیلات بانکی ـ غیر از وام قرض الحسنه ـ، به ملکیت مشتری در نمی آید، بلکه مشتری از طرف بانک ـ مالک پول ـ مجاز است طبق قرارداد، آن را در محل معین شده ـ توسط بانک ـ مصرف کند، بنابر این صرف آن در محل دیگر، تصرف_غاصبانه و شرعاً غیر مجاز و موجب ضمان است.
┗━💠💠🆔💠💠━┛

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چقدر خوش بو شده همه جا!...
و !... خنکای نسیم چه عاشقانه صورتم را می‌نوازد! و عطر گل های رز چه بی صبرانه بر پهنه دریا عطر افشانی می‌کنند!
در حضور خیالم


دانلود موزیک



سید ایلیا
سید ایلیا
چشمت رو روی نعمتها نبند

‍ مردم که دسته دسته یا تک تک مثل کلاغ‌های عزادار از سر کار برمی‌گشتند فکر ابر نبودند.

آنقدر چیزها داشتند که به آن فکر کنند،
آنقدر غصه داشتند،
آنقدر در خانه‌هایشان بیمار خفته بود،
آنقدر فکر نام و آب و قرض و روزنامه و این حرفا بودند که دیگر کسی حوصله فکر‌کردن به ابر را نداشت،
و راستش عجیب‌تر اینکه در تمام شهر و در میان همه‌ی این مردم به صورت مومن ، حتی یک نفر هم خدا نداشت.

چون دست کم اگر یک نفر از آنها هم خدایی داشت تنگ غروب سرش را بلند میکرد و میگفت
" خدایا ! باران رحمتی بفرست "
و چشمش به ابر می افتاد
و حتما اگر بلد بود می گفت:
" تبارک ا... احسن الخالقین !"

EDRIS
EDRIS
{-137-}

حورا
حورا
حوصله ام سر رفته بود زنگ زدم 118 گفتم شماره ادیسون رو میخوام
اونم یه شماره بهم داد!
تعجب کردم گفتم خدایا متوجه نشد ایستگا ش کردم,,,,
ما هم زنگ زدیم یکی ورداشت گفت تیمارستان بفرمایید!!!

قبلا مودب تر بودند

سید ایلیا
سید ایلیا
🌷🌷🌷
با هیچ‌کس نباید بیش از اندازه گذشت یا محبت داشت!
همان‌طور که دوستانمان را نه به علت رد کردن تقاضای قرضی که از ما خواسته‌اند، بلکه به علت اینکه به آنان قرض داده‌ایم از دست می‌دهیم، هیچ‌کس را به علت رفتار غرورآمیز و بی‌اعتنایی اندک از دست نمی‌دهیم، بلکه به این علت از دست می‌دهیم که رفتاری بیش از اندازه دوستانه و فروتنانه از ما دیده است.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
روایت زیبایی در نهج البلاغه
«وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً» (شرح نهج البلاغه/ج8/ص252
دوستی میگفت
یکی از چیزهایی که ما مراجعه داریم، این است که می گویند: حاج آقا ما به خِنسی خوردیم. در هر اموری دست به هر چیزی می زنیم خاک می شود. قرض هایمان ادا نمی شود. مشکلات مادی مان برطرف نمی شود. هم در زمین و اقتصاد بر ما بسته است. هم در آسمان بسته است. حال دعا نداریم، خدا جواب ما را نمی دهد. روح و جسممان مریض است. پاسخ این سؤال را حضرت امیر فرمودند که: یا اباذر! اگر تمام درهای آسمان و زمین به روی کسی بسته باشد. نه بالا راه دارد برود و ناله بزند، نه پایین برود که رزق و روزی اش برسد. این بنده با خدا معامله کند. بگوید: خدایا می خواهم حرف تو را گوش کنم. بگو چه کنم! تسلیم شود. چه تسلیم در امور تقدیرات، چه تسلیم در امور امر و نهی خدا. دوای سوز، ساز است. سوزش با سازش از بین می رود. یعنی وقتی شما ساختی و تسلیم خدا شدی، خدا می گوید: من در آسمان و زمین را به رویت باز می کنم

حلما
حلما
یکی بیادبهم پول قرض بده ☹️

حلما
حلما
برم تولد یا نه، :حلما

A R M A N
A R M A N
دوستان من میخوام یه سایتی بسازم برا قرض دادن وسایل به همدیگه
فقط یه مشکلی ک هست اعتماد بین دو طرف هست و اون وسط من نمیتونم مسئول باشم
بنظرتون چجوری میشه این مشکلو حل کرد؟

wolf
wolf
:گگگV_T
:گگگP_T
:گگگP_V
مرگ ...:گگگ
کوفت ...:گگگ

یاس
یاس
قصه گفتن مامان شیرازی.......
.
او كفترو بود قبلا برت تعریف کردم که عاشقونه پر میزد بری بچاش لونه ميساخت.... يادته..؟؟
.
.
.
.

گربه خوردش!
حالا بخواب ننه:)))

{-64-}

یاس
یاس


رفته بودم نماز جمعه یهو دختره رو دیدم گفت عصر بعد نماز اونایی که برا مشهد نوشتین فلان جا اماده باشید
منم که همش ارزو داشتم مامان ببرم مشهد بهش گفتم کاروان دارید
-اره
+میشه شماره بدی دفعه دیگه منم و مامانمم بیایم
_بوفه جا دو نفر داریم اگر میخوای الان بدو بیا
دو پا داشتم دو پا دیگه قرض کردم بدو اومدم که مامااااااااان زود کن ساعت سه حرکت داریم مشهد
مامان طفلی هاج و واج {-16-}که: دختر تو کی گفتی میریم تو اصلا اجازه گرفتی
گفتم پول خودمه دلم خواست چی ازت اجازه بگیرم پاشو {-23-}
بابا هم خواب و اخلاق بابا اینه فقط دقیقه نود باید اجازه بگیری اجازه میده، از قبل تو بگو میخوام اب بخورم اجازه نمیده و هزار فلسفه و منطق پیاده می کنه
بابا بیدار کردم که بابا اجازه میدی من و مامان بریم مشهد
گفت الان؟ {-28-}گفتم ها ماشین اماده س گفته دو نفر جا داریم پول هم نمیخوام دارم
بابا اجازه داد ولی مامان ناز می کرد به زور راضیش کردم
حالا چقد اتفاقات افتاد تو راه بماند
ما سال تحویلی مشهد بودیم
از اونور هی بابام و اجیم زنگ میزدن که نزاری مامان بره به ضریح دست بزنه شلوغه

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو