یافتن پست: #شعر

مهاجر
مهاجر
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

مهاجر
مهاجر
اگه از اشعار ناب من حمایت نمیکنید پس اکانتمو ببندید تکلیف خودمو بدونم من زحمت میکشم اینارومیذارم اینجا شما دوستید رفیقید معلوم نیست چی هستید اصن {-128-}

یاس
یاس
وصیت نامه یه کودک فلسطینی که شعر شد :(
پ.ن: با گوگل ترجمه کردم

مهاجر
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را

اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را

به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را

مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را

به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را

چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!

تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را

کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را

تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را

غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را

به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)

[لینک]

پدر محمدهادی و ریحانه
پدر محمدهادی و ریحانه
[لینک]
سلام
اگه دوستدار و اهل شعر هستید عضو بشید

♡✓
♡✓
قرارمان همین بهار

زیر شکوفه های شعر !

آنجا که واژه ها

برای تو گل می کنند

آنجا که حرف های زمین افتاده ام

دوباره سبز می شوند

وَ دست های عاشقمان

گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛

قرارمان زیرِ چشم های تو !

آنجا که شعر نم نم شروع می شود


رها
رها
ولی اگه شعر نبود من چجوری‌ میتونستم زندگی کنم🫠

رها
رها
چون کشتیِ بی‌لنگر کَژ می‌شد و مَژ می‌شد🌸

وز حَسرتِ او مُرده صد عاقل و فرزانه🌸

گفتم: ز کجایی تو؟ تَسخر زد و گفت: ای جان🌸

نیمیم ز تُرکستان نیمیم ز فَرغانه🌸

نیمیم ز آب و گِل نیمیم ز جان و دل🌸

نیمیم لبِ دریا نیمی همه دُردانه🌸

🤍
شعر کاملش خیلی قشنگه😇

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

میرزا جلال طبیب شیرازی که از پزشکان نامی زمان خود بود، برای شاه معجونی مقوی ساخت و همراه قطعه شعری برای او فرستاد.
که در این شعر خواص معجون را بیان نموده بود. در این قطعه آورده بود که این معجون ذهن و قوه ناطقه و مغز را تقویت می‌کند و در افراد پیر، نیروی جوانی را به آنان باز می‌گرداند.

شاه به پاس فرستادن این معجون برای میرزا جلال هدیه با ارزشی فرستاد و پیغام داد:
باشد که معجون تو حافظه و قوه ناطقه را قوی می‌کند اما نشدنی است که پیر را جوان کند چون جوانی که رفته با هیچ دارویی باز نمی‌گردد!

یاس
یاس
یک نیم تن مواد انفجاری تو تهران کشف شده -هادی-
فکر کنم قرار بوده قلمرو هخامنشی احیا کنن :وت
فکر کن ززآ حتی نتونسته این خل چلا همراه خودش کنه ها
حالا بگید ما زیادیم -ایییش-

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
رمضان مبارک:قلب نماز روزه هاتون قبول:قلب التماس دعا دارم از همتون:قلب

حضرت@دوست
حضرت@دوست

عندما رأيتك تحت المطر، أذهلتني صورتك الجميلة.
يا له من مشهد رومانسي، نسيم الربيع يداعب خديك مع المطر
وكأن عاشقين قد نظما وليمة لبعضهما برقصة شعرية
صورة هذا الصراع الرومانسي يصورها المطر في طريق الخيال




حضرت@دوست
حضرت@دوست


للحظات كنا معًا، قبل أن يجتاحنا الزحام، تساقطت قطرات المطر على الطريق الرمادي، وكأن تلك دموعي والطريق هو وجهي، في ذلك المساء الوحيد شعرت ببرد قوي كتم صوت الريح صوتي. . يفوز. لكن كان هناك صوت بعث الدفء في قلبي لأنه شمل غربتي وضياعي، كانت خطواتنا بين آلاف الخطوات مثل سحق أوراق الخريف تحت خطى الخريف


یاس
یاس
اسمت به ژاپنی چیه:دی

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو