یافتن پست: #شعر

رها
رها
اسرارِ اَزَل را نه تو دانی و نه من🌸
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من🌸
هست ازپسِ پرده گفتگویِ من و تو🌸
چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من🌸





Elham
Elham 👩‍👧‍👦
نتم کم مونده تموم شه اگه دیدین یهو نیستم بدونین ک از بی نتیه:خیخ

مهاجر
مهاجر
گفته بودم که چرا خوب به پایان نرسید
یا چرا پای دلم سوی تو لنگان نرسید

خان مرا برد و تو دیوانه نشستی به غزل!
نوشداروی تو‌ تا مهلت درمان نرسید

بارها امدم از عشق تو حرفی بزنم
باز اما چه کنم فرصت عنوان نرسید

کل این دهکده فهمید مرا عشق تو کشت
خبر اما به سیه چادر چوپان نرسید

شب به شب منتظرت ماندم و باز اخر کار
هیچ کس شکل تو از راه بیابان نرسید

حقم این نیست که از پیش تو راهی بشوم
عشق دست من دیوانه که اسان نرسید

``دست بردار ازین در وطن خویش غریب``*
دست بردار و برو! زیره به کرمان نرسید

فال تقدیر مرا کولی پیری که گرفت
گفت : زور تو به سر سختی طوفان نرسید ...

مهاجر
مهاجر
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید

گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید

من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…

خانوم اِچ
خانوم اِچ
نصف دندونم شکست افتاد😐😐😐

خانوم میم
خانوم میم
زنگ بزن آمبولانس

Hana
Hana
ی زمانی هرجا میگفتن شعر بنویس می‌نوشتم :
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

حالا همینو الان دارم زندگی میکنم ..🚶‍♀️

مهاجر
مهاجر
خب کم کم داره حال و حوصله م بر میگرده سر جاش
چطور مطورید؟

حسام
حسام
امشب قراره یه خوابی ببینم میشه الان تعریفش کنم ..فردا وقت نمی کنم؟!

مهاجر
مهاجر
(( قاتلة روحی))
هی قاتلة روحی
فکیف ترید منی ان اتکلم معها
هی التی قتلت روحی و دفنت جوانحی تحت الارض
هی التی هدَّمَت ارکانی
هی التی قتلتنی بکلمة واحدة
عندما قالتنی لااحبک
یالیتنی کنت اموت فی ساحات الحرب و کان یبقی روحی حیا
هی قاتلة روحی
فکیف ترید منی ان انساها
هل یمکن الانسان ان ینسی قاتلته
و هل یمکن الانسان ان یغض عینیه فی هذه المسئلةو یغفر قاتلته
نعم یمکن
یمکن الانسان ان یغفر قاتلته
ولکننی لن اغفرها
لانها قتلت روحی
لوکانت تقتل جسمی و لم تقتل روحی
هی قتلت روحی و ذهبت و بعد موتی لم ترسلنی فاتحة او سلاما
بعد ذلک الیوم
صرتُ انسانا دون ما کنتُ من قبل


مهاجر
مهاجر
هعععی یاد این افتادم سال ۱۴۰۰ توی قسمتی از شعری گفته بودم
من ندانستم عمل چون جاهلانه میکنم
باختم من بر رقیبان این قمار عاشقی
مدتی از عمر من در فصل پاییزم گذشت
من نخوردم یک عدد از جان انار عاشقی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
امشب همه تون کمپوت موز خوردین

شعر غمناک میگین و میخندن:خیخ

خانوم میم
خانوم میم
مرا محتاج رحم این و آن کردی ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد ، جهان دار مکافات است:پاره


استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی :دی

مهاجر
مهاجر
اشعار زیبای منو دارید ایگنور میکنید دیگه نمیذارم بی ادبا:هعی

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو