یافتن پست: #شعری

هادی
هادی
سرِ نیزه که رحل قرآن شد/ وقت تضعیف «مرد میدان» شد
آخرین ضربه‌های مالک بود/ اشعری شیر شد، رجزخوان شد

شر شد و فتنه شد، تلاطم‌شد/ امر مولا در این میان گم‌شد
رشته افتاد دست جاسوسان/ اشعری، انتخاب مردم شد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
و آخرین شاخه گلم را هدیه میکنم به روز های انتظار ......
کسی که به ظاهر غایب ودر باطن همیشه حاضر .................
بار ها نوشتم تو خواندی ..
و بار ها نوشتی من خواندم ..................
و پاییز را هر دو به نقش شعر هایمان کشیدیم .....................
و من از مولانا گفتم ..وتو حافظ را باز گوی عشق خواندی ...................
و هم اکنون باز میان این انتظار در درون شعری که می سرایم ..جز تو کسی نیست .......
و جز تو نتواند ترجمه هر کلام را بداند ..............ای جواب همه نامه بیجواب


حضرت@دوست
حضرت@دوست

عزلت سخن در کام کن! شعری ز زلف یار گوی
تا کی ز غم دم میزنی؟ غم از زمین جوشیده شد

گویم اگر خوش بنگری، در پوچ زندانی شدی
هر کس لباسی بر تن است، پوچی به غم پوشیده شد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گرچه شیرین است لب هایت ولی این را بدان
خنده ی تلخت برایـم حکــمِ زهر مار بود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
جور تو جز بر دل جامــــــــــی نمی آید بلی
سنگ کز لیلی رسد بر جام مجنون می خورد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دنیا همه شعـــر است

به چشمم اما ....

شعری که تکـــان داد مرا

شعر چشمان تو بود ....

بهش می گفتند «زیرآب زنِ کلاس»، هردفعه زیرآب یکی را میزد و هرچقدرهم نامحسوس، همه مطمئن بودند کار کار خودش است، چون سابقه اش بدجور خراب شده بود. استعداد زیادی نداشت وشاید بیشتر به این خاطر که تمام انرژی و وقتش را متمرکز روی رفتار بقیه کرده بود تاسوژه ای گیر بیاوردو زیرآب یکی رابزند یا کار یکی راخراب کند و برای خودش کِیف کند،
(دیدگاه)

حضرت@دوست
حضرت@دوست
امشب دلم ، هوای تو کرده است
کبوترم.......
فوج اثیری دُرناها
در باران
شعری مهاجر است
که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه ،
به من ،
نزدیک می شود ،
آهنگ بال بال شعرم
شعرم هوای نشستن دارد .
بر غبار صحن تو
که بر درد جان دواست بقیع! ..

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو