یافتن پست: #سکه

حـســـــــام
حـســـــــام
من یه جوری گند زدم تو زندگیم که از همستر هیچ کمکی برنمیاد،
بگید همای سعادت بیاد

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
کیا همستر ندارن برفستم جایزه بگیرم؟:بازی

مُهاجِر
مُهاجِر
باده میلیون سکه و پروفیت ۱۰۰ هزار تایی
دیگه میتونم یه کشور بسازم
که همه ی شمارو بکنم رعیت های خودم .
یووهاهاهاهاااااا

محمّد
محمّد
چه می کنه همستر
همینطور آدمه که داره تلگرام نصب میکنه

مُهاجِر
مُهاجِر
۱۰ میلیون همستر دارم 😎
همه تونو میخوام یه جا بخرم
فقط قیمت چند
اصلا ولش کن قیمتو
چک سفید امضا میدم
هی هادی یه دو میلیارد چک بهت میدم آتیشش بزن باهم گرم شیم .
هی الهام خانم یه ماشین برات میخرم ببر بندازش تو دره باهم بخندیم
هی علی آقا ده تا رستوران برات میزنم همه شونو آتیش بزن حال کنیم
هی زد ۱۱۰ سی چهل واحد آپارتمان تو زعفرانیه میزنم بنامت ۱۰ ۱۵ تاهم ویلا تو لواسان برو آتیش بزن حال کن

خانوم اِچ
خانوم اِچ
کارتای امروز همسترررر بزنیدددد

خانوم اِچ
خانوم اِچ
همسترو اگه استارت نکردید زووود باشیییید
[لینک]

aliaga
aliaga
سلام علیک

مُهاجِر
مُهاجِر
آقا میدونید داستان این همستر و نات کوین اینا چیه الان تو اینستا پر شده
واقعیت داره پول میده؟

یاس
یاس
جنس مذکر این قابلیت داره
در حالی که مثل اسراییل اومده ر...ده به کل زندگیت اوارت کرده
و با دست خودش دفنت کرده
باز بیاد سر خاکت بگه :سلام حالت خوبه؟
همینقد :گاو

aliaga
aliaga
چن روز دیگه بازار تبلیغات و انتخابات داغ میشع


اگه موافقید تحت هیچ شرایطی اینجا حرفی دراین مورد نزنیم


همه اخبار و ... رو از رسانه ملی و ... برن پیگیری کنن

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
خواستگاری از آلبرت اینشتین
مریلین مونرو نامه‌ای به آلبرت اینشتین نوشت که من و تو ازدواج کنیم بچه‌هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می‌شوند.
آقای اینشتین هم نوشت: از این همه لطف و دست و دلبازی شما ممنونم.
واقعاً غوغا می‌شود. ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی برپا می‌شود.

♡✓
♡✓
ما رو دعا کن سید 🖤😭



Niaz
Niaz
من بعضی وقتا رو مخِ خودمم
بعضی وقتا خودمم با خودم حال نمیکنم
پ عینِ خیالمم نی اگه توام باهام حال نکنی ✌🏻💪🏻

rahim
rahim
در زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو