Niaz
تورا چون جان خود می پرورم ...
Niaz
جایت خالیست
و بدون تو تمام خیابان ها
یک عبور تکراری ست
Niaz
از یه جایی به بعد بی تفاوتی ها بهت
یاد میدن که دلتنگی هاتو به زبون نیاری..
Niaz
روزگاریست که زلیخا، فراوان شده است
هر ز چاه آمده ای یوسف کنعان شده است
عشق هم در پس پستوست به قول سهراب
پشت دریا دگر آن شهر بیابان شده است
Niaz
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگ دل این زودتر میخواستی حالا چرا
Niaz
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
و دگر باره ازین گونه خطاها نکنم
بوسه دادی چو برخواست لبم از لب تو
توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
Niaz
جایت همیشه در دل من درد می کند ...
Niaz
هر که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
من راست گفته ام که برای تو زنده ام
Niaz
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
Niaz
گفته بودم اگه برگردی میبینی
روی این پنجره ها اسم تو بود ....
Niaz
اهل ایرانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم
سر سوزن ذوقی ...