یافتن پست: #سهراب

wolf
wolf
مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده…!!!

که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد…

راست میگفت سهراب :

«اینجا قحطی عاطفه است »

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق
در دست ترد ثانیه هاست،
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز.
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند!
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند.
و خوب می دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه
را نگشود...:هعی



سکوت شب
سکوت شب
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
سهراب سپهری

wolf
wolf
ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ

من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ



گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ



با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ



من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ



یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ



"فاضل نظری"
: اشک: اشک: اشک: اشک: اشک

wolf
wolf
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی !

زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟



این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست !

اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟



دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست

ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟



از بوسه گلگون تو خون می‌چکد ای تیر!

جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟



از رستم پیروز همین بس که بپرسند:

از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟





‏فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

EDRIS
EDRIS
گـاه بـایـد خندیـد
بـر غـمـی بـی پـایـان


wolf
wolf
تورا پس دادم به روزمره‌گی‌هایم
وگم شدی دریک بی تفاوتی محض
اما گاهی
میان سادگی بیت‌های سهراب
درحوالی عاشقانه‌های فروغ
درلابه لای نارنجی‌های پاییز
درگوشه کناره‌های فال قهوه‌ام
درحنجره باد و بغض باران
درنگاه خیره غروب
انگارصدایم میزنی ...

شایدصدایت می‌کنم ...

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
من سالها نماز خوانده ام
بزرگترها میخواندند، من هم میخواندم
در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند
روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت:
نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم ...



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
تو مرا آزردی..
که خودم کوچ کنم از شهرت..
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت..
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی.....
برنمی گردم ، نه !!!!!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد.



wolf
wolf
قاصدک !
شعر مرا از بَر کن
برو آن گوشەیِ باغ
سمتِ آن نرگسِ مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نَبرَد..

{-109-}{-109-}

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
گاه بايد خنديد بر غمى بى پايان ...



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
آدمی زاد
طومار طولانی انتظار است،
ای پرنده ، ولی تو
خال یک نقطه
در صفحهٔ ارتجال حیاتی...



wolf
wolf
گاه باید رویید
در کنارِ چشمه ،
در شکافِ یک سنگ
به امید فرداها...



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
چرا گرفته دلت؟
مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی
عاشق...

سهراب سپهری

pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
آدمی زاد
طومار طولانی انتظار است،
ای پرنده ، ولی تو
خال یک نقطه
در صفحهٔ ارتجال حیاتی...



صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو