یافتن پست: #سخنی

حلما
حلما
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که در پاره کردن کون مردم از هیچ تلاشی دریغ نميكني.:|

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یا خبری از لب او باز گوی
بی‌خبران را سخنی زان دهن

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه ای گیرم و منبعد نیایم سویت…نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت … سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شنیده‌ام سخنی خوش، که پیر کنعان گفت:

فـــراق یـار نـه آن می‌کنــــد کـه بتــوان گفـت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
راستی را چه بلائی ست که کارت بالاست
چون قد سرو خرام تو بگویم سخنی
در چمن سرو ببالای تو می‌ماند راست

wolf
wolf
به دلِ ساده و غم دیده ی من
قلمی تازه بده
سخنی تازه بیار
دفترِ شعرِ من اینک از حقیقت خالیست
باورم قامتِ کوه است
ولی پوشالیست.
از محبت دلگیر
از خدا آزرده
از صداقت خسته
قامتم پژمرده
عهد بستم
که از این پس ندهم دل به کسی
جز خودم نیست
برای دل و اندوه و غمم
هم‌نفسی...

wolf
wolf
@althevarez حرفی سخنی بوگو ای وی...:یس:پلید

wolf
wolf
قصه‌ ی روز و شب من
سخنی مختصر است

روز در خواب و خیالاتم و
شب بیدارم ...

شــادی
شــادی
@zira

چقد کم فعالیت
چقد بی روح
چقد کمرنگ
یه پستی یه کامنتی یه عکس العملی از خودت نشون بده بفهمیم هنوز زنده ای{-194-}{-6-}

سکوت شب
سکوت شب
من خدایی دارم
من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ… چهره‌اش نورانی‌ست
گاه‌گاهی سخنی می‌گوید، با دل کوچک من، ساده‌تر از سخن ساده من
او مرا می‌فهمد! او مرا می‌خواند، او مرا می‌خواهد، او همه درد مرا می‌داند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی، چون به غم می‌نگرم، آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…
که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایی‌ست که همواره مرا می‌خواهد.
او مرا می‌خواند او همه درد مرا می‌داند…

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای بخت سیاه

از نرگس خوش خواب تو در عین سیاهی
ماه رخ تو آینه صنع الهی

سودا زده چشم تو صد جادوی بابل
در چاه زنخدان تو صد یوسف چاهی

در وصف تو هر کس به تصور سخنی گفت
اوصاف کمال تو نگفتند که ماهی

بخت من و زلف تو مرا کرده پریشان
ای بخت سیاه از من سرگشته چه خواهی

چون شمع بسوز تو همی کاهم و پیداست
زین اشک روان من و رخساره کاهی

از گریه این دیده خونبار ملولم
ترسم که ز چشمم ببرد رنگ سیاهی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت … سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت

LOEY♡
LOEY♡
ولنتاین موبارک عشآق عزیز:دی:الهه

سکوت شب
سکوت شب
با من سخنی بگو،
مهتاب بر مرداب هم می تابد

wolf
wolf
غم خوار من به خانه‌ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای من و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!



فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو