.
تو می دانی
آب هایی که در رودخانه جا نمی شوند
سر از کجا در می آورند؟
گاهی دهان آدم آنقدر کوچک می شود
که حرف هایش
پناه می برند به چشم ها
می دانی
ساعتی که عقربه هایش را کنده اند
چه حرفی می تواند برای گفتن داشته باشد؟
چه حرفی می توانی برای گفتن داشته باشی
وقتی بال های خیالت را
رفتنِ کسی که به نرفتنش فکر کرده ای،
چیده است؟
می دانی
بوته ی بنفشه می تواند
زیبایی را به جنگلی که بارها سوخته برگردانَد یا نه؟
با قلبی که بارها شکسته
چند بارِ دیگر بشنوی "دوستت دارم"
پوزخند نخواهی زد؟
پوزخند می زنم
و با خطی که روی خیال های نارسیده می کشم
حرف هایم را
روانه می کنم سمت چشم هام...
#رویا_فخاریان
پی نوشت:
(1) الکافی، ج2، ص454
(2) سوره قدر جلوه گاه ولایت،صص 25-17
(3) الامالی، صدوق، ص703
(4) بحارالانوار، ج89، ص329
(5) همان، ص331
(6) جامع احادیث شیعه، ج15، ص126
(7) مستدرک الوسائل، ج4، ص293
(8) بحارالانوار، ج89، ص330
(9) جامع احادیث شیعه، ج15، ص14