یافتن پست: #راهی

سید ایلیا
سید ایلیا
سلام مولای غائب از نظر
سلام تنهاترين باباي دنيا
سلام عطر دلنشین بامدادان،
مهدی جان
شکوفه‌ها در نهایت چشم به راهی،
آرام و صبور دیده فرو بستند
و از آغوش شاخساران
به زیر افتادند
اما تا آخرین دم
راز سبز آمدن تو را
در گوش جوانه‌ها
زمزمه کردند🏝

مهاجر
مهاجر
دلم خیلی راهیان نور میخواد حاجی {-60-}

aliaga
aliaga
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ

aliaga
aliaga
ی بنده خدایی اومد ازم خرما گرف کارتشو داد پول خرمارو کم کنم چشمم افتاد ب اسم طرف





کافیه ابراهیمی:خخخ :خخخ

مهاجر
مهاجر
شماهم این بوی بهار رو حس میکنید که داره میاد؟

aliaga
aliaga



۱۰۴
:گل

korosh
korosh
هیچکس لایق مهربونی نیست


مــغــرور باش🚶{-37-}

هادی
هادی
چجوری دعا می کنید؟

مثلا من یه تسبیح برمیدارم دونه دونه مسائل رو یادم میندازم میگم خدایا اینجوری کن خدایا اونجوری کن خدایا اینجوری نکنی اونجوری میشه هاااا :خخخ

Nariman
Nariman
اگه دیدی یکی بی دلیل
یهویی رفتارش با شما
عوض شده
نگران نشو چیزی نیس
یا با قبلی آشتی کرده یا
با بعدی آشنا شده
هر کسی را تا لیاقتش
همراهی کن...

♡✓
♡✓
بابا بزرگم امشب یادش افتاد که باباش فوت کرده داره زار زار گریه میکنه حالا هر چی بهش میگیم خیلی وقت فوت شده قبول نمیکنه میگه برا من امروز خبر اوردن 🥺

رها
رها
حالِ بحران زده ام
معجزه می‌خواهد و بس...

aliaga
aliaga
دلم گرفته ولم نمیکنه...


ول کنش خارابه...:هعی

aliaga
aliaga
@ali12 سلام کاکو
میزونی ؟؟

رو ب راهی؟؟؟:فکر

یاس
یاس
۰:۰
یعنی کی دوستم داره {-36-}

ماریا
ماریا
من پدرمو سه سال قبل از دست دادم
پدرم توی عملیات کربلای پنج اواخر دی ماه توی شلمچه جانباز شدن
تاوقتی پدرم زنده بودن، هرسال همون شب همگیمون میرفتیم دیدنش و خاطرات اون روزاشو برامون تعریف میکرد
امسال اما بخاطر بیماری مادرم، درگیر ایشون بودیم، یاد اون روزا نکردیم
چند روز قبل چند نفر در فواصل کوتاهی سفر راهیان نور که رفته بودن، برای دوتا از خواهرام گفته بودن یک نفر شبیه پدرتون اونجا دیدیم، از بس شبیه بوده که شک کردیم و رفتیم ازش پرسیدیم فامیلت چیه، اونم دقیقا فامیل پدر منو گفته
یکی از همین زائرا، حتی ازش عکس هم گرفته و آورده برامون...
خیییییلی برامون عجیب بود، چون عکسشم ما دیدیم ، واقعا شبیه پدرم بود
اصلا حال روحی هممونو دگرگون کرده این اتفاق

تحلیل ما از این اتفاق و تقارنش با روزای جانباری پدرم، اینه که پدرم میخواسته بهمون بگه هیچوقت یادتون نره من برای چی رفتم و جنگیدم، روزای سختی که گذروندم رو فراموش نکنید، مخصوصا روزایی که مجروح بودم...
خلاصه اینکه امسال، روز پدرمون بسیار متفاوت بود

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو