فرقی نمیکند
کنار دریا باشی
وسطِ مهمانی
کنج اتاق
یا هر جایِ دیگر...!
روزهایِ تعطیل
بویِ تنهایی در سَرِ آدم میپیچد...!
باید یک نفر باشد
بدونِ غرور دوستت بدارد
آنقدر صمیمی
که اگر در مدتِ یک ساعت
برای بیستمین بار میخواستی حالش را بپرسی
دل دل نکنی
فکر نکنی
با خودت نگویی که نکند کلافه اش کنم
ترسِ از چشمْ افتادن را نداشته باشی!
یک نفر که حالِ تو را بلد باشد...
یک نفر که بدونِ توضیح بفهمد
این همه بی قراری دست خودت نیست!
یک نفر که غرورِ خاموشِ تو را
عشق معنا کند
نه چیز دیگری....!
یک نفر که حضورش
برای روزهای تعطیل الزامی ست!
از هر راهی برمنمیرسم به تو
من که هر ثانیه میخواستم خوبتو
ساحل شدم برات دریا نشد دلت
قید یه شهرو من زدم به خاطرت
بیزارم از شب و شهر
از شب و اشک
از این همه عکس
بیزارم از خنده ها
از این شبا از آدما
خاموش
شهر دلم
بارونیم
بی حوصلم
کاش بودی
تو جایه من
می فهمیدی
چی میکشم
شبای تو چجوری سر میشه
من که با گریه هام بیدارم
چقد از این بیداری بیزارم
من انقدر فکر تو بودم
که خندهامو یادم نیست
میگفتی با منی اما
الان هیشکی کنارم نیست
با همـــه بی ســــرو سامانــیم
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....
ها ... به کجا می کشیم خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
وویس با صدای خودم
ما امروز تعطیل نیستیم