یافتن پست: #د

rahim
rahim
«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.»

♡✓
♡✓
عشق، گل سرخی ست
که به هم هدیه می‌دهیم
بی آنکه
به خشکیدنش بیاندیشیم...




rahim
rahim
«به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».

♡✓
♡✓
یه چایی بریز
بشین و فقط به خودت فکرکن،
واسه خودت وقت بذار،
به خودت اهمیت بده نه هیچکس دیگه



مهاجر
مهاجر
پستچی بدرد نخور
من چهار ساعته نشستم خونه که گم شی بیای
بیا دیگهههههه

...
...
هم مهربونه، هم جذاب. هم حد و حریم خودشو میدونه هم چشمای قشنگی داره. به وقتش شوخی میکنه به وقتش جدیه و بلده چطوری کاریزماتیک رفتار کنه...
من از کسی اسم نبردم، ولی اسمش اومد تو ذهنت...
مگه نه؟

...
...
‏یه آقایی دیروز مهمونمون بود، داشت با پسرش تو آلمان حرف میزد. از مسابقه‌ى تنیس پسرش اینجورى پرسید:
- بابا برنده شدى یا برندگى رو گذاشتى واسه مسابقه‌ى بعد؟

فن بیانش‌رو خیلى دوست داشتم.
اینجورى حرف بزنید با اطرافیانتون
نیاز دارن بهش...

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
-خوشمزس-

...
...
به من برگرد
چون مردمی
پس از جنگ،
به خرابه های
شهر و خانه شان...

حسام
حسام
و گفت:
«مرا در مقامی مدار که گویم من و تو.
مرا در مقامی دار که در میان نباشم، همه تو باشی...»

عطار؛ تذکرة الأولیاء

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
ماه
از لابه‌لای انگشتان ابر
سُر می‌خورد
توی حوض
ومن شالی از ستاره  می‌بافم
می‌اندازم دور گردنش








دانلود موزیک



...
...
‏اگه باهاش حالت خوبه
‏اگه مهربونه
‏اگه ذوق‌و تو چشمات میاره
‏اگه میفهمدت و میتونی کنارش خودت باشی!
‏اگه پا به پاش میتونی بی پروا دیوونگی کنی،
‏دلیل خنده های از ته دلته...
‏دستاشو بگیر!
شاید دیگه هیچوقت نتونی این حس و با کسی تکرار کنی...


دانلود موزیک



√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
سه عامل نابودی حکام از نگاه فردوسی :

۱. ستمگری
۲. سفله‌پروری
۳. فزون‌خواهی

سر تخت شاهان بپیچد سه کار:
نخسین ز بیدادگر شهریار

دگر آنکه بی‌ سود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد

سوم آنکه با گنج خویشی کند
بکوشد به دینار بیشی کند

...
...
خوشحالی یک احساس بی‌مانند نیست. اما احساسی است که از بچگی می‌خواستم به جای تمام دیگر احساساتم، با آن ظرف ذهنی توخالی‌ام را پر کنم.

خوشحالی یک احساس زرد رنگ است که مدتی است فهمیده‌ام، همیشه به دنبال آن دویدن، تباه کننده‌ی حیات ارزشمندیست که موقتا امانت گرفته‌ام. خوشحالی، خوشبختی نیست. خوشحالی فقط یکی از رنگ‌های آن است.

آدم کم‌کم یاد می‌گیرد، تمام احساساتش، آن‌ها که یکی‌یکی و گاهی با هم، ظرف ذهن را پر می‌کند را بپذیرد و اصلا اسم این پذیرفتن شاید آرامش است.

آرامش، این ملکه‌ی نازک نارنجی ذهن!

هادی
هادی
کی تازگیا پاسپورت گرفته؟ چجوریاس؟ پارسال من هرچی زور زدم پاسپورت زیارتی هم نتونستم بگیرم!

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو