یافتن پست: #د

rahim
rahim
پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست ! خدمتکار برای سفارش گرفتن بـه سراغش رفت. پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت. پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟

خدمتکار با توجه بـه این‌که تمام میزها پرشده بودو عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت: 35 سنت پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید …



خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده هاي‌‌‌ بستنی هاي‌‌‌ دیگران آورد و صورت حساب را بـه پسرک دادو رفت ، پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را بـه صندوق پرداخت کرد و رفت…

هنگامی کـه خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز درکنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی کـه میتوانست بستنی شکلاتی بخرد !



شکسپیر چه زیبا می گوید:
بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را بدست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون این‌که بخواهند با خود دارند ..

rahim
rahim
دو گدا در خیابان نزدیک کُلوسیُو شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از انها روی زمین صلیبی گذاشته بودو دیگری یک ستاره داوود. مردمی کـه از آنجا رد می شدند بـه هردو نگاه میکردند ولی فقط در کلاه گدائی کـه صلیب داشت پول مینداختند…



کشیشی از آنجا میگذشت؛ مدتی ایستاد و دید کـه مردم بـه گدائی کـه ستاره داوود دارد کمکی نمی کنند.
جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ این جا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست. پس مردم بـه تو کـه ستاره داوود داری بـه خصوص کـه درست نشستی بغل دست گدائی کـه صلیب دارد چیزی نمیدهد. در واقع از روی لجبازی هم شده بـه او پول می‌دهند نه بـه تو !



گدائی کـه ستاره داوود داشت بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد بـه گدای صاحب صلیب و گفت:

هی “موشه” نگاه کن ببین کی آمده بـه برادران “گلدشتین” بازاریابی یاد میده؟

«خانواده گلدشتین؛ خاندانى ثروتمند و یهودى تبار بودند»

마흐디에
마흐디에
توروخدا دعا کنین امسال فرهنگیان قبول شم برممم
دیگه توان ندارم این درسارو دوباره بخوننممممممممم

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
تصور کنید خانمتون واستون ناهار اورده ، میای قاشق اولو بخوری یهو یه تار مووووی بلند وسط برنجا با قاشقت میاد بالا
واکنشتون چیه؟

donya
donya 👩‍👧‍👦
از سری شات های قدیمی توییتر فارسی :))

صبا
صبا
بهترین کافه رستوران در ماسال
کافه رستوران کی من در شهر ماسال، واقع در استان گیلان، مکانی دنج و دلنشین است که با ارائه انواع غذاهای لذیذ ایرانی و فرنگی، فضایی گرم و صمیمی و منظره‌ای زیبا از طبیعت، به یکی از محبوب‌ترین رستوران‌های این منطقه تبدیل شده است. [ لینک]




(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
میگن خواستن توانستن است.
ولی من امروز میخوام برم درس بخونم ولی نمیتونم.


هادی
هادی
یکی برام رکاب بخره ثواب داره



Tasnim
Tasnim
باز کی توو گروه خصوصی به من خطاب داده و من نمیبینم پستو؟

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
رسمی : فاطمه منو سرما داد.

마흐디에
마흐디에
آقا این قابلیت که عکس پروفایل تو فقط مخاطبینت ببینن کجاس تو ایتا؟

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
:ماکارونی


شامی
شامی
جایی‌ در زندگی‌ام‌ می‌ایستم‌ و‌ میگویم :
این‌ تماماً‌ من‌ بود
که‌ دوام آورد ، که‌ ادامه‌ داد...
و رسید...!


استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
آبریزش بینی و عطسه دارم
@Liliyo :بمیر

هادی
هادی
به جای مطلب جدید پست کن پیشنهاد بدین چی بنویسم؟


مثال : با یار آشنا سخن آشنا بگو
مثال : هر چه داری در دل نهان بگو
مثال : با ما سخن از روزگار خود بگو
مثال : از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است
مثال : ز سرّ عهد ازل یک سخن بگو

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو