#طبق_پست#فاطمه
یاد استاد ریاضیمون افتادم
به ریاضی اصن توجه نمیکردم
کلاسایی که حضوری نمیزد رو نمیرفتم
وقتایی که میرفتم کتاب میخوندم کاری به درس دادنش نداشتم
جزوه نمینوشتم
میخوابیدم
کلا پرت بودم سر کلاس این بشر فقط یبار رفتم پای تخته
یبار که سرم رو میز بود صدام زد بم گفت داشتم چی میگفتم؟
منم فقط نگاش کردم مقنعمم کج😂😂همه هم خندیدن
بم گفت میخوای سر کلاس من بخوابی اصن نیا همونجا خودمو افتاده فرض کردم
دوتا همکلاسیم ک اوکی ام باهاشون خوب بودن سر کلاسش هرکاری من نمیکردمو اینا میکردن
آخرش چی شد؟
من پاس شدم
اون دوتا افتادن😂😂خرخونمونم افتاد
بعد فیزیک ک خودمو... دادم براش افتادم😂😂
دو روز بود از استرس عمل مامان در اومدم
و واقعا خوشحال بودم و حالم خوب بود
که باز تلفن های فشار عصبی روانی شروع شد
کاش همینطور که واقعی ازم دورن کلا منو یادشون بره
ادم بمونه و خودش
باز الان چطور حالم درست کنم
من تارهای سفید
میان موهایم را دوست دارم...
صد سال هم که بگذرد،
چین و چروک های دور چشمانم
و افتادگی پلکهایم را
دوست خواهم داشت...
چون قلبم همیشه جوان است...
همیشه امیدوار است
و همیشه خودش را،
زندگی را و شادی را
دیوانهوار و جانانه،
دوست خواهد داشت...!!!
امیدوارممم خیلیی روزای خوبیو تجربه کنی ، بهترین روزا رو. مثل من تو دانشگاه خیلییی بهت خوش بگذره.
امیدوارم همینطور باشه
یاده خودم افتادم..
یه بار از رو یکی تقلب کردم .. ینی هر چی نوش کپی کردماا.. اخر سر اون افتاد من گبول شدم:/
😐😂😂😂😂