یافتن پست: #خدایا
·
هادی
این همه شما اینجا دعام میکنید بازم بد بیاری پشت بد بیاری برام پیش میاد ...
نمیدونم چیکار کنم دیگه بعد میگین چرا اعصاب نداری ...
نمیدونم چیکار کنم دیگه بعد میگین چرا اعصاب نداری ...
یاس
۴ بار نماز صبح رو خوندم
یکی دوبار خواهرم مسخره بازی دراورد تعادل لهم خورد
مجبور میشدم دوباره بخونم
احرین بار هم دیگه نشسته خوندم
چشم باز کردم یه ربع به ۷ بود تو رختخواب بودم
نمازم نخوندم
اونا همه خواب بودن
یکی دوبار خواهرم مسخره بازی دراورد تعادل لهم خورد
مجبور میشدم دوباره بخونم
احرین بار هم دیگه نشسته خوندم
چشم باز کردم یه ربع به ۷ بود تو رختخواب بودم
نمازم نخوندم
اونا همه خواب بودن
.gif ":پاره"){kind=icon}
حـســـــــام
#انتخابات
تو ایتا جلیلی داره کابینه رو میچینه 🧔
تو اینستاگرام پزشکیان رأی آورده 👨⚕️
تو بله قالیباف پیروز شد 👴
تو روبیکا قاضی‌زاده چون خوشتیپ‌تره انتخاب شده 👨⚖️
تو توئیتر نظام سقوط کرده ⚡
تو تلگرام همه دارن یه همستر رو قلقلک میدن 🐹
🤣😂😅
تو ایتا جلیلی داره کابینه رو میچینه 🧔
تو اینستاگرام پزشکیان رأی آورده 👨⚕️
تو بله قالیباف پیروز شد 👴
تو روبیکا قاضی‌زاده چون خوشتیپ‌تره انتخاب شده 👨⚖️
تو توئیتر نظام سقوط کرده ⚡
تو تلگرام همه دارن یه همستر رو قلقلک میدن 🐹
🤣😂😅
حـســـــــام
دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود
یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود
دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند
از دل حساس و حق گویش مشخص میشود
شهادت جانسوز امام محمد تقی جواد الائمه (ع) تسلیت و تعزیت باد.🏴🏴🏴
یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود
دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند
از دل حساس و حق گویش مشخص میشود
شهادت جانسوز امام محمد تقی جواد الائمه (ع) تسلیت و تعزیت باد.🏴🏴🏴
اصن بیاین اول ما ب همسرامون سم بدیم قبل اینکه اونا ب ما بدن
چ مثالیم زدی
محسن
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و می‌گفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگی‌ات قسم می‌دهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را می‌بینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا می‌کند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیر‌زن نسبت به پسرش مهـربان‌ترم...!!!
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و می‌گفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگی‌ات قسم می‌دهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را می‌بینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا می‌کند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیر‌زن نسبت به پسرش مهـربان‌ترم...!!!
.gif ":خیخ"){kind=icon}
