یافتن پست: #حیرت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست


Maryam
Maryam


تمام دلبستگی هایم را مرور کردم
حساب تو امّا از همهٔ آدم ها جداست
اینجا، درست در نهادِ قلبم
چیزی شبیه به یک احساسِ
بی بدیل فوران می‌کند •••
و من، در حیرتم که چگونه
یک قلب می‌تواند گنجایشِ
این حجم از دوست داشتن را
داشته باشد •••
دوست داشتنت در من
بی‌ مانند است •••

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حیرتا... مستی .. صد جام شراب

در تراز لحظه ی ، نوزاده نیست


عمه خانم
عمه خانم
سلام به همه{-95-}
میخوام درمورد خدا و اعتقاداتمون حرف بزنیم .اینکه خدا رو باور دارید یا نه؟اگه اره دلایل و سوالایی که تو ذهنتونه رو مطرح کنید.شاید سوالی تو ذهنهامون باشه که جوابشو یه دوست دیگه بدونه و قانعمون کنه
قصدم از این پست فقط اظهار نظر ،پس لطفا نه به نظر هم بی احترامی و توهین کنید نه بحث و دعوا راه بندازید و دلخوری پیش بیارید.(کامنت توهین بهم هم پاک میشه)


حضرت@دوست
حضرت@دوست


به استعمار کشیده اند
خوابهایم را
دو بد مست مشکی..

خودم درحیرتم.. از چشم زیبایت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کار حیرت اوری در چشمهایت دیده ام
دختر حوری صفت؟ اعجاز دارد چشم تو


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل حیرت آفرین است


حضرت@دوست
حضرت@دوست
یاد خرام توام‌،


موج جنون می‌زند، اشک پریشان ‌کیست
ناله به دل می‌خلد بسمل مژگان ‌کیست

پای روان وداع‌، راه به ‌کوی ‌که برد
دست به دل بسته‌ام‌، محرم دامان ‌کیست

یاد خرام توام‌، می‌برد از خویشتن
قامت برجسته‌ات‌، مصرع دیوان کیست

دیده‌گر از جلوه‌ات میکدهٔ نار نیست
اشک چکیدن خرام لغزش مستان‌ کیست

سرمه ز خاکم برد چشم غزالان ناز
بخت سیه بر سرم سایهٔ مژگان ‌کیست

لخت دلی در نظر این همه چاک جگر
حیرتم آیینه‌گر شانه‌ گریبان‌ کیست

خانوم اِچ
خانوم اِچ

آتشی در سینه دارم شعله ام یکسر ازآن
زنده ازآنم که گردم همچو خاکستر ازآن

مانده درسینه سخنها فرصتِ اقرارنیست
می نویسم بهرِ این بر سینه ی دفتر ازآن

هیچکس از حالِ دل هرگز نپرسیده ولی
این یقین دارم، نباشد حالِ کس بهتر ازآن

خواب بر چشمت مبارک ای ز دردم بیخبر
ایخوشا دَردی که بامن گشته همبستر ازآن

تا به کی فریاد باید، من ز هجرانت کِشَم؟
تا به کی بایست بنشیند به دل خنجر ازآن؟

برده ای از من دلم را تا که دلدارم شوی
بهرِ این باشد که میگویم به تو"دلبر" ازآن

رَسمِ دلداری نباشد بیخبر ماندن ز دوست
بیخبرماندی زحالم، پس نپرس دیگر ازآن

از گُلِ عشقی که بوده حاصلم در باغِ عمر
مانده برگی زرد بر جا و گُلی پَرپَر ازآن

از تو میسوزم ولیکن عالمی در حیرت اند
ازچه شادانم چنین هرلحظه روشنتر ازآن

عشق معنا میشود آنگه که شد عاشق فنا
گِردِ هر شمعی همین خواهد زرّین پَر ازآن

شعله راگیرم گُواهِ عشق، درخود سوزی ام
خود تو مختاری ،کُنی انکار و یا باور ازآن...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم


گِلآرِه
گِلآرِه
پنج وارونه چه معنا دارد ؟

خواهرم کوچک این را پرسید!

من به او خندیدم.

کمی آزرده و حیرت زده گفت :

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم !

گفت دیروز خودم دیدم

پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدمش و با خود گفتم

بعدها وقتی غم ،

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد

سارا
سارا
عاقبت از غم معشوق حکایت کردم
نزد قاضی شدم و طرح شکایت کردم
جرم هم، سرقت و این‌گونه روایت کردم
طلب حبس و مجازات جنایت کردم..
ضم و پیوست گواهی جراحت کردم.
ادعای دیه و بحث خسارت کردم...
التزام و سند و جلب و کفالت کر دم
من از این نحوه ی دعوای تو حیرت کردم
اتهام تو همین است ، قرائت کردم!
من به شلاق تو را حکم اصابت کردم
رأی این است و من اینگونه قضاوت کردم
نزد معشوق خود احساس حقارت کردم
این‌همان رکن اساسی است که غفلت کردم
شرم بر من که ندانسته وکالت کردم...

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو