یافتن پست: #حیا

خانوم میم
خانوم میم
من نمی مانم میان برزخ وصل و فراق
باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی

پ ن: اقای فاضل!
برادر! شما هم؟!

?
?
دخترا ۱۰ دادم مواد صافی و احیا حالا باهاشون چیکار کنم😐

WeT
WeT
آسمون اردبیل ،،،

aliaga
aliaga


۵۰
:گل

سعی کنید همگی شرکت کنید



Elham
Elham 👩‍👧‍👦
ملیز شدم تب لرز کلدم:(

یاس
یاس
پتو شستم تو لگن
نمی دونم چی توش بود یا تو لگن بود
یا تو هوا بود
انگشتم برید
حالا خونی هم‌نیومدا
ولی فورا عفونی شد -هادی-
یه چیزی انگار با تیغ ببره
حالا اومدم اموکسی سلین ریختم روش کمی ورم دردش بره :گگگ
من النطافت الی القتل
زمستون پتو شستنت چی بود :رفتن

یاس
یاس
اقو ۴ صبح پاشیدیم و لپ تاپ روشن کردیم نشستیم پای درس با هدفون
نگو یکی با لگد در اتاق استاد زده که صداش پیچید
منم فکر کردم درحیاط خودم که یکی لگد زد اومد تو :-s.


و ابزار قتالی که باهاش تا در حیاط رفتم
گوشت کوب (پرت کنم به ملاجش) اسپری بدن الکل داره کورش کنم و چاقو کند شده اشپزخونه :پوکر

یاس
یاس
واقعا آب مایه حیاته چون اگه نبود نمیتونستیم چایی درست کنیم.

خیلی حق :دی

خانوم اِچ
خانوم اِچ
دو تا از بچه های خوابگاه دانشگاهمون با هم رلن
بعد اینا از قبل با هم بودن با هم اومدن دانشگاه
خوابگاه دانشگاه ما هم اینطوریه که هم خوابگاه دختران هم پسران داخل حیاطه
و حس میکنم این دو تا بهترین نوع زندگیو دارن:گگگ
منم میخوام

یاس
یاس
دختر یکی از اقوام ازدواج کرده
با یه طلبه
بعد ار اون دختراس که وقتی ما هد میزدیم نکنه گناه باشه پیشیونیم بیرون :دی
این مقنعه ش وسط فرق سرش بود
حالا که دیگه همه بدحجابن
یه جی این وسط اشتباه :وت
اینم از اخوندامون
برم کفش حجاب کنم یا زوده :-s

یاس
یاس
امروز خیلی شدید حالم بد بود
فکر کردم به خاطر حجم کار و افت فشار بوده
الان یادم افتاد
یه شماره ناشناس کد ۹۱۸ چند بار زنگ‌زد
منم کلا فوبیا شماره ناشناس دارم
استرس گرقتم اخه همچین پیش شماره ای فقط از سمت دانشگاه و با توجه به عوصی بازی های مسولین خوابگاه بد ترسیدم
دوبار زنگ زد ول نمی کرد
اخرش یه کشاورز بود -هادی-
دستور فرمودن این کد ملی ها رو برامون کود بزن مهندس :/
مهندس درد
مهندس کوفت :گگگ
من هنوز حالم خوب نشده
عوضی نباس با پیام خودت معرفی کنی ؟
نمیشد اول پیام بدی ؟
اصلا فکر نکردی من سرکار چطور جواب بدم و کد ملی هات بنویسم ؟

یاس
یاس
چقد همه چیز خوب بود
حال منم عالی .همه بودن
مامان
ابجیام
داداشام
و خونه مون
و کسی که با تمام وجود خوشحال بود من بودم
هرچند جای خالی پدرم داد میزد
برگشته بودیم خونه خودمون وسط شهر بهترین و قابل دسترس ترین مکان شهر
و میدونستم دیگه حالم خوبه
من می تونم باز خوب درسام بخونم شب زنده داری کنم همون اتاق همیشگی
همون گوشه پایین اتاق
رفتم که قرار داد خونه م فسخ کنم بگم مامانم اینا برگشتن :دنیا
رفتم حیاط
اخرین کاری که بابام برام کرده بود مونده بود
با اینکه نتونستم جلو خودم بگیرم و داد زدم مویه کردم
ولی باز حالم بهتر بود
اونجا خونه مون هرچی باشه بوی بابام‌میداد
تازه تو حیاط مامان کلی مرغ خروس و بوقلمون جمع کرده بود :دی
اینجاش دیگه خیلی فانتزی بود


صدای زنگ گوشی اومد الارام پنج و نیم صبح
همه چیز خواب بود :گگگ


همه حالشون خوبه
پیش همن
الا من :هعی

هادی
هادی
از بیرون بوی برف میاد

Mohammad Reza
Mohammad Reza
آرمیتا گراوند هم فوت شد

ان شاء الله این مورد هم مثل موارد قبلی بیماری زمینه ای داشته باشه(:

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ 

چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند.

حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید، نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند. سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد.

پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت  هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود.

نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره  با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت.
ادامه دارد ....

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو