صبور باش ای دل صبور
قلبي لك يا من ملكت كل القلوب، وعهدي لك أنّي سأبقى رفيق الدّروب، فكن صبوراً فقلبي لا يقوى الحروب، وكن بي حنوناً فحبّي لك، شمس تأبى الغروب.
استادم میگفت
الحب أغلى من كل المشاعر، وأصدق من كلّ النوايا، وأجمل من كلّ الصور، وأكبر من كلّ المصالح، وأطعم من كلّ العسل، وأرقّ من كل النّسيم، ما يغيّره إلّا الخطايا وقلّة الوفاء
با تمام معنی این کلمه احبک یا حبیبی را دوست دارم
واشتياق لِسماع صوتك، أحبك بكل ما فيها من نغمات موسيقية، أحبك بكلّ ما تخبئها هذه الكلمة من عَناء، أقولها لك وحدك ولا أريد سماعها من أحد غيرك، فمهما قيلت لم أشعر بها مثلما شعرت بها معك، فأنت الحب والإحساس يا من علمني كيف الإحساس يكون.
دارم یه اکیپ جمع میکنم.که کارای تحقیقات انحام بدن.البته باید عاشق این کار باشن.فقط میشینی خونه اطلاعاتی که من یا حالا بچه های گروه میخوان سرچ میکنی جزوه مینویسی یا حالا کپی میکنی.به عنوان شغل دوم خوبه.هم اینترنت هدیه میگیری هم دانشت بیشتر میشه
اولا که هیچ وقت علنی خودشون صحبتی نکردن و فقط برخی اطرافیان از زبان ایشون صحبت هایی کردن
ثانیا قطعا دیدگاه فقهی ایشون نسبت به این موضوع نمیتونه خلاف نص قرآن باشه و اگر هم این کار رو زیبنده نمی دونن با توجه به شرایط روزگاره و قبحی که توی جامعه داره
ولی به هر حال دیدگاه شخصی ایشون اگر در برابر فقه اصیل و شرع مقدس و نص قرآن باشه نافذ نیست
و این هم در نظر بگیرید ایشون یک بار در مسائل خانواده دجار اشتباه شدن و به صورت علنی هم ازس استغفار کردن و گفتن خدا کنه تاریخ ما رو ببخشه
تو دنیا همه نوع درد واسه آدم هاهست
اما بیچاره مردیکه زنش.بد دهان و غرغرو باشه..
دنیا ثروت هم داشته باشه. خونه واسش جهنم هس
اینجاست باید گفت...
زشوق دیدن تو ست.جانا.مرا جنون گیرد
ببین در نبود خیال تو هرگزمرا رها نمی کند
انا من غبت عن عيني وخيالك ما يفارقني
تصدق حالتي صعبه وعمري ضاع بأسبابك
يا اجمل من سكن قلبي عمرني ودمرني
تعال وشوف وش سوى حنين الشوق باحبابك
کجا می توان تو را رها کرد
انا وين ابتعد عنك وعيونك آه تحاصرني
انا وين اهجرك واروح وانا سجني اهدابك
يا كل احساس هالدنيا والله الشوق غيرني
أحبك ليش لا تسال وانا اموت بترابك
ما ب خیلیا کٌلک پر دادیم بردیمشون حسابی بالا ولی خودشون رو گم کردن آخ آخ اگه ی چیزهای بگم کٌلک پرت می ریزه شترق از همون بالا می افتی پس ولش همون جا بالا بالا ها خوش بگذرون....
ی بنده خدای بود قصاب می رفت گاو می خرید حیوان برا قصابی بعدش می رفت اگه نمی تونست حیوانی بخره قیمتش یخته بالا بود رو می کرد ب صاحب حیوان می گفت قیمت این حیوان شما خیلی بیشتر از این حرفاست من می خواستم کولت بزنم حالا بهت میگم قیمت حیوان شما فلان تومان هس ینی ی قیمت می گذاشت روش ک هیچ وقت نتونه بفروشه و هیچ کسی هم نتونه ازش بخره حالا جریان ماست بعضیا ی طوری بردیم بالا اره ....