بعدت وقولت مش فارق نکمل ولا نتفارق
دور شدی و گفتی وقتی برای باهم بودنمون نداری
هتمشی الدنیا من غیرک وعادی هعیش
بدون تو روزگار میگذره و من عادی زندگی میکنم
وادینی بموت من اللهفه یارتنی مقولتلک ننسی
از غم دارم میمیرم ای کاش بهت نمیگفتم همدیگه رو فراموش کنیم
و بحلم لو تکون فاکر ومنستنیش
همیشه ارزو دارم که بهم فکر کنی و منو فراموش نکرده باشی
عذااااااابی عذاب لا انا بشوفک ولا احنا صحاب
از دینت در جداییمون عذاب سختی میکشم
ولا عمری عملت حساب للی انا فیه
تو عمرم خطایی نکردم که لایق چنین عذابی باشم
اااه
حاولت انساک ومش قادر کمان انساک
سعی کردم فراموشت کنم و همچنان نمیتونم
ولو ایامنا مش واحشاک هقولک ایه ؟؟؟
اگر تو دلتنگ باهم بودنمون نشدی من چه باید بهت بگم؟
واحشنی ونفسی نتقابل ومن جوایا مش قابل
دلتنگتم و با خودم در جنگم ولی از درون نمیتونم بپذیرم
احس بحد غیرک انت واقرب لیه
کسی به غیر تورو داشته باشم وبهش نزدیک بشم
حبیبی ارجعلی من تانی ف
آیه ۷۵ «شما را چه شده که در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید، آنان که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستی برای ما قرار ده و از سوی خودت، یاوری برای ما تعیین فرما.»
آیه دربارۀ مسلمانانی است که تحت فشار و شکنجۀ مردم مکّه قرار داشتند و از کسانی که جهاد در راه آزادی آنان را رها کردهاند، نکوهش میکند.
امام باقر علیهالسّلام فرمود: مقصود از مستضعفینی که در تحت حکومت ظالماناند، ما هستیم. و امام صادق علیهالسّلام در پاسخ به اینکه مستضعفین چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که نه مؤمن هستند و نه کافر. (تفسیر عیّاشی، ج ۱، ص ۲۵۷)
تنها زمانی یک نفر در دلمان می میرد که تمامیتِ او را از ذهنمان خارج کنیم. وقتی کسی را از ذهنمان بیرون می کنیم، دیگر نباید کارها و اشتباهاتش را تشریح کنیم. ناتوانی از همان جا آغاز می شود که به دنبال چراهای اشتباهات او می گردیم ... این کار ذهن را درگیر می کند و خودش اثبات این مسئله است که: هنوز او را از ذهن خود بیرون نکرده ایم! زندگی، جنگ و دیگر هیچ #اوریانا_فالاچی
من دخترعموم که فوت شد اییینقدر تو خوابم اومد هر دفعه
که حس میکردم چقدر خوب اینقدر میبینمش. و همه چی واقعی واقعی ب نظر میومد و میدونستم خوابم و آذر فوت شده. حتی میگفتم بازم بیا به خوابم.
حتی یادمه یه بار بغلش کردم بعد از خواب هنوز عطر و بو و حس اون بغل رو یادم بود.
حوصله بحث با تورو ندارم
ن چ جوری ک کرونا بود ماها بچه هامون ندرسه نفرستادیم جون بچه مهم تر از تحصیلشه
همون کسایی برن جلو ک منافع بهشون میرسه چرا موندن اون پشت مشتا مردم عادی ساده ب اصطلاح ب شهاذت برسن اگه شهادت خوبه بسم الله برن جلو شهیدشن
اصن جای بحث نداره که یکم فکر کنی متوجه میشی چی میگم
مردم رو به زور نفرستاده بودن که اون مردمی که رفتن اونجا شهادت براشون اصطلاح نبود باور بود مردم خودشون رفته بودن اونجا و بازم میرن همون روز که اون اتفاق افتاد فکر میکنی همه برگشتن؟ نه هیچ کدومشون ترسو نبودن شب دوباره همونجا همون شلوغی بود فرداشم بود تا چند روز بعدشم بود چون اونا باور دارن به شهادت مثل تو فکر نمیکنن
من ندیدم رسانه یا شخص خاصی دعوت به احتماع کنه
مردم خود جوش رفتن
قیاس نشه
میگن بعد شهادت امیر المومنین
معاویه برای خاموشی نام و مکتب حضرت هر کار بگی کرد
از جعل تا سب
تا تعقیب و شهادت یاران حضرت
این عملیات با حصور بی حصور مردم انجام میشد چع به صورت جنگ سخت چه نرم
۱- اسراییل از سه جبهه به فناس و ایران را باعث اون میدونه
و تا بوده از دوران پیامبر تا الان یهود کارش ترور و تخریب و توطئه
لازم دید ایران به خودش مشغول کنه و ترورهای دهه شصت انجام بده
اگر ایران دچار مشکل داخلی بشه
پشت جبهه های مقاومت خالی میشه و ممکن جبهه به سودش تمام شه
۲-داعش را میفرسته چون کسی که داعش رو نابود کرد سردار بود
اگر مردمی هم نمیرفتن عملیات قصاص داشتن
۳-حمله راسک چی اونم تجمع مردم بود ؟بیش از ده پلیس و سرباز وطن شهید شدن
عملیات خیلی وسیع و گسترده تری برای سالروز شهادت سردار داشتن
سری به تویبتر بزنید لجن پراکنی و ترور شخصیت سردار همزمان با سالگردش می بینی
انتظار بسی سخت است جنگل را وعده باران ندهید
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر میروم و میگویم یکی از لباسهای گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. پادشاه اما به محض ورود به داخل قصر، وعدهاش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: «ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل میکردم اما وعده لباس گرم تو، مرا از پای درآورد».
حضرت عباس (ع) هنگام آوردن آب از نهر علقمه برای طفلان تشنه کربلا به شهادت رسیدند، بنا به درخواست ایشان پیکر مطهرشان به خیمهها برگردانده نشد و در نزدیکی محل استقرار سپاهیان یزید به خاک سپرده شد. فاصله بین دو حرم امام حسین (ع) و حرم حضرت عباس(ع) همان میدان جنگ امام حسین (ع) و لشکر یزید در روز عاشورا است.