یافتن پست: #جبران

شامی
شامی
جز سوم قران باصوت استاد منشاوی⚘


بهار نارنج
بهار نارنج
ایح ایح ایح


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
دعوتیـد به یـک سفــر ۳۰ روزهـ:) ♡

التماس دعا

fatme
fatme


fatme
fatme
کوچ تا چند ، مگر‌ می شود از خویش گریخت؟!

aliaga
aliaga


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند ناله و فریاد مرد را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.

مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد: «چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟»

مرد با درشتی می گوید: «دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!»

خان می پرسد: «وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟»

مرد می گوید: «من خوابیده بودم!»

خان می گوید: «خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟»

مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود.

مرد می گوید: «من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!»

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید: «این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.»

یاس
یاس
سلام دوستان فردا روز مهمیه برام دعا کنید هرچی خیره بشع ممنون از نفس حقتون

fatme
fatme
بعد سه سال یا هم بیشتر سرما خوردم
دماغم میسوزه:اشک

FOTROS
FOTROS
هیچے رو نمی‌ـבم ب حال ۲ شب...



(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش می‌نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.
مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.
شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده وازتو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که ازاو مراقبت کنی.
مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از ان برایش کرده ام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.
شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت‌ کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی ‎‌‌‌‌‌‌.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندم‌زار پیرمرد کشاورزی را برد.
پیرمرد ناراحت شده و یک کوزه آب برداشت و با یک کلنگ به پشت‌بام مسجدِ روستا رفت. آب را از کوزه خورد و با کلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران کرد و گفت: «خدایا برای تو روزه بودم، روزه‌ات را خوردم و خانه‌ی تو را خراب کردم تا تو خانه‌ی مرا دیگر خراب نکنی و بدانی خانه‌‌خرابی چه اندازه سخت است.»

یک سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد، گندم‌زار آن مرد دو برابر محصول داد.
پسر پیرمرد گفت: «پدرم یاد دارم سال گذشته سیل گندم‌هایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ کردی، حالا که محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده است، چرا یادت نمی‌افتد که بروی از خدا تشکر کنی و سقفی را که پارسال سوراخ کردی، مرمت و درست کنی؟؟؟
ای پدر! الحق که انسان، خیلی در برابر نعمت‌های خدا ناسپاس است.»

رها
رها
کی بود آب ولرم و عسل و آبلیمو پیشنهاد داد :-Sهیچی میخاستم بگم یه درد ب دردام اضاف شد :|کم مونده پتو تشکمو توی دششویییی پهن کنم {-82-}

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو