donya 👩👧👦
ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﺷﺪ ، ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ، ﻣﻨﻢ ﻳﻬﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﺎﺯ ﻫﻨﺪﻱ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺰﻥ ﭘﺪﺭ ..! ﺑﺰﻥ ... ﺑﺬﺍﺭ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﻻﻯ ﺳﺮﻣﻪ .
ﺑﺰﻥ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺎﺏ ﻧﺸﺪﻡ ...
ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﻣﺚ تُف چسبیدم ﺑﻪ ﻓﺮﺵ !!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!! 😐
WeT
من بلد نبودم چی باید بگم. اما دلم میخواست باهات حرف بزنم،،،،
(◍•ᴗ•◍)
خواهر زاده عزیزم :
مروارید نگاه تو با انواع جملات
مرا به صدف شدن وا می دارد
و ماهی های تُنگ احساسم را
رهاترین پرنده ی جهان می کند
آندم که با لبان کوچکت به شوق می خوانی ام
عــــــــزیـــــــــزکــــــــــــــــــــــــــــــم
صدای زندگی جیغ های توست
که هر دم بیدار می کند
بخت خفته ی
زمانه را
mohamad
تصورم از بهشت رسیدن به ادمیه که نشد تو زندگی کنونی بهش برسم