یافتن پست: #تو

مهاجر
مهاجر
مهاجر همدانی هم اکنون


♡✓
♡✓
می‌دانی رنج تو از چیست؟
تو به آنچه که نباید، بسیار می‌اندیشی ...





donya
donya 👩‍👧‍👦
گلامون:اکلیلی


♡✓
♡✓
سلام به همه

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
@ESRAR1


سلام :سمانه

خداقوت ،بفرما خستگی در کن :چای

حسام
حسام
بد بختی اینجا اصلا آداب غیبت کردن بلد نیستن {-9-}
مثلا بهشون میگی دیدی الی به علی چی گفت؟؟ {-131-} که با شوق و شور بپرسه وااای نه چی گفت؟{-16-} که تو هم ادامه بدی
یهو میگه ولشون کن..ای دوتا دیوونه ان :))

aliaga
aliaga
مهاجر با رکابی سفید بام قهر کرده فک کنم


مسولین جواب گو باشن

خانوم اِچ
خانوم اِچ
من ازوناییم که اگ باهام دوست باشید میگی اههه بابا اینم ک همش بد بیاری میاره😐
خواستم برم چادر بخرم مامان چادریه فوت کرد
خواستم برم مهمونی دندونم باد کرد
و...

خانوم میم
خانوم میم
یکی منو مجبور کنه دیگه داخل نمایشگاه نرم
هر چند باید برم کتابامو از اون غرفه بردارم :خیخ

aliaga
aliaga
۱۲:۱۲


{-36-}

donya
donya 👩‍👧‍👦
کاش خدا اینو بفهمه که ما هممون ترک‌تحصیل کردیم بی‌خیال این همه امتحان الهی بشه

마흐디에
마흐디에
یک عدد دایی مهاحر با شلوار لی و تیشرت مشکی رویت شد

ماریا
ماریا
@Ali_s
واقعا که
از شما توقع نداشتم

?
?
من با یکی قعرم نالاحتم کرده
:ناراحت :قهر

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
ﺩﺧﺘﺮک ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : پدر !

ﺍگه ﯾک ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ یک ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ کنه، ﻣﻦ ﭼﯽﮐﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻢ؟

ﭘﺪﺭ با خنده ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ . این کار رو ترک کن !

دخترک باز ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﮔﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﺸﻪ چیکار کنم ؟

پدر با مهربانی ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺧﺐ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﺶ تا بخونه!

ﺻﺒﺢ ﮐﻪ پدر ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ می شد، ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﮐﺘﺶ ﮐﺎﻏﺬﯼ کوچک ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭی آن ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ :

“ﺑﺎﺑﺎ ﺳﻼﻡ. ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﻟﻄﻔﺎً ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﮑﻦ !”

ﭘﺪﺭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ حلقه زد!!

ﻭ این بار پدر ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰﻡ، به تو هیچ ربطی نداره ، چشات در آد !!! :خخخ:خخخ:خخخ

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو