یافتن پست: #تهران

حلما
حلما
بچه ها تعطیل شد به من بگید

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
شیراز یهوو افتاد وسط زمستوون -سرما-

یاس
یاس
شنیده بودم
همدان گردنه گیر
ولی سرویس بهداشتی ده تومن -هادی-
اخه لهلتی
تازه قبل اینکه بری تو باید پول بدی چه ب ....ی چه ن...ی




من بعد با دلیل مهاجر را ایگنور می کند :یاس


چقدرم سرده :سرما
تو دما هم بخیلن باس پول بدیم فکر کنم {-191-}

یاس
یاس
دلم میخواد حسابی
برینم به یکی
کوچیک بزرگ براش نزارم
ولی چون چادری ام
دانشجوام
دکترم
کارمندم
سیدم
خفه خون گرفتم :گگگ
کاش حداقل شجاعت نفرین کردن داشتم
اینها بهونه س
من ترسوام
ترسو
حتی تو خلوت خودمم بلد نیستم یکی بشورم پهنش کنم :گگگ

مهاجر
مهاجر
تو نمایشگاه کتاب تو یه غرفه ای داشتم کتابارو میدیدم دخترکتابفروش درمورد کتابا داشت بهم توضیح میداد و باهم تبادل نظر میکردیم آخرش که خواستم خداحافظی کنم برم بهم دیگه تعارف تیکه پاره کردیم بعدش بعدش بهم گفت خواهش میکنم بزرگوارید من بهش گفتم خیلی ممنونم ما بیشتر
ای تف تو این زندگی که هیچوقت نتونستم درست حسابی بدون سوتی با دختر حرف بزنم {-109-}

마흐디에
마흐디에
ولی تهران واقعا جای خوبی برای زندگی نیست
هیچ وقت دلم نمیخواد اونجا زندگی کنم
هم خشکه هم گرمه هم آلوده اس:هعی

حسام
حسام
از نظر روحی نیاز دارم فردا خودمو برسونم اینجا ...



خانوم میم
خانوم میم
پسر این چه تهرانیه شما دارید؟
چشام سوخت باو

حسام
حسام
دوستم برام ترشی بندری اصل آوورده ..می گه ببر خونتون..به نظرتون این به خونه می رسه ؟! {-157-}

مهاجر
مهاجر
مهاجر همدانی هم اکنون


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
@ESRAR1


سلام :سمانه

خداقوت ،بفرما خستگی در کن :چای

ماریا
ماریا
با تصویب مجلس، شنبه ها تعطیل میشود...{-69-}{-69-}{-69-}

خانوم میم
خانوم میم
حالا باید تا سه بیدار بمونم :هعی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ی حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر(رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسنده‌ی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد! وى ۷۶ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت!
مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.

خانوم میم
خانوم میم
تهران هوا چژوره؟

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو